شعر,استیو مک کرام,متن ترانه های سیاوش قمیشی / آﻟﺒﻮم ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ, انیمیشن, آهنگ, سریال,آﻟﺒﻮم ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ,متن ترانه,سیاوش قمیشی,تکست,دانلود رایگان فیلم,, بازی جدید با لینک مستقیم
متن ترانه های سیاوش قمیشی / آﻟﺒﻮم ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ انیمیشن
ﺗﻮ ﻧﺪﻳﺪی ﭼﻪ ﻏﺮﻳﺒﻪ ﺟﺰﻳﺮه ﻳﻪ ﺧﺎﻛﻪ ﺗﻮی آب اﺳﻴﺮه
آﻟﺒﻮم : ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ
· ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ
· ﻃﻠﻮع
· ﺟﺰﻳﺮه
· ﻧﺎﻣﻪ
· ﭘﻨﺠﺮه
· دودﻟﻲ
1. « ﺗﺮاﻧﻪ : ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ
« آﻟﺒﻮم : ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ
« ﺧﻮاﻧﻨﺪه : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ
« ﺗﺮاﻧﻪ ﺳﺮا : م.ﺳﭙﻨﺪ
« آﻫﻨﮕﺴﺎز : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ
« ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻛﻨﻨﺪه : اﺳﺘﻴﻮ ﻣﻚ ﻛﺮام
ﻫﻮای ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻪ دﻟﮕﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ
از اﻳﻦ زﻣﺎﻧﻪ دﻟﻢ ﺳـﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ
ﻋـﻘـﺎب ﺗـﻴـﺰ ﭘـﺮ دﺷـﺘـﻬﺎی اﺳـﺘﻐﻨﺎ
اﺳـﻴـﺮ ﭘـﻨﺠﻪی ﺗﻘﺪﻳﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ
ﺻـﺪای زﻣـﺰﻣـﻪی ﻋﺎﺷـﻘﺎن آزادی
ﻓﻐﺎن و ﻧﺎﻟﻪی ﺷﺒﮕﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ
ﻧـﮕـﺎهِ ﻣـﺮدم ﺑـﻴـﮕﺎﻧـﻪ در دل ﻏـﺮﺑـﺖ
ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺧﺴﺘﻪی ﻣﻦ ﺗﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ
ﻣﺒﺮ ز ﻣﻮی ﺳﭙﻴﺪم ﮔﻤﺎن ﺑﻪ ﻋﻤﺮ دراز
ﺟﻮان ز ﺣﺎدﺛﻪای ﭘـﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ
ﺑﮕﻮ اﮔﺮ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﻲ ﻧﻤﻲرﺳﺪ ﻓﺮﻳﺎد
ﻛﻼم ﺣﻖ دمِ ﺷﻤﺸـﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ
ﺑـﮕـﻴـﺮ دﺳـﺖ ﻣﺮا آﺷـﻨﺎی درد ﺑـﮕﻴﺮ
ﻣﮕﻮ ﭼﻨﻴﻦ و ﭼﻨﺎن، دﻳﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ
ﺑﻪ ﺳﻮی ﺧﻮﻳﺶ ﻣﺮا ﻣﻴﻜِﺸﺪ ﭼﻪ ﺧﻮن و ﭼﻪ ﺧﺎک
ﻣـﺤـﺒـﺖ اﺳـﺖ ﻛـﻪ زﻧـﺠـﻴـﺮ ﻣـﻲﺷـﻮد ﮔـﺎﻫـﻲ
ﻣﺒﺮ ز ﻣﻮی ﺳﭙﻴﺪم ﮔﻤﺎن ﺑﻪ ﻋﻤﺮ دراز
ﺟﻮان ز ﺣﺎدﺛﻪای ﭘـﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ
ﺑﮕﻮ اﮔﺮ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﻲ ﻧﻤﻲرﺳﺪ ﻓﺮﻳﺎد
ﻛﻼم ﺣﻖ دمِ ﺷﻤﺸـﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ
ﻫﻮای ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻪ دﻟﮕﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ
از اﻳﻦ زﻣﺎﻧﻪ دﻟﻢ ﺳﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ
ﺑﻪ ﺳﻮی ﺧﻮﻳﺶ ﻣﺮا ﻣﻴﻜِﺸﺪ ﭼﻪ ﺧﻮن و ﭼﻪ ﺧﺎک
ﻣـﺤـﺒـﺖ اﺳـﺖ ﻛـﻪ زﻧـﺠـﻴـﺮ ﻣـﻲﺷـﻮد ﮔـﺎﻫـﻲ
2. « ﺗﺮاﻧﻪ : ﻃﻠﻮع
« آﻟﺒﻮم : ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ
« ﺧﻮاﻧﻨﺪه : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ
« ﺗﺮاﻧﻪ ﺳﺮا : ﭘﺪرام
« آﻫﻨﮕﺴﺎز : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ
« ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻛﻨﻨﺪه : اﺳﺘﻴﻮ ﻣﻚ ﻛﺮام
وﻗﺘﻲ ﻛﻪ دﻟﺘﻨﮓ ﻣﻲﺷﻢ و
ﻫـﻤـﺮاه ﺗـﻨـﻬﺎﻳـﻲ ﻣﻴـﺮم
داغ دﻟـﻢ ﺗﺎزه ﻣﻴﺸﻪ
زﻣﺰﻣﻪﻫﺎی ﺧﻮﻧﺪﻧﻢ
وﺳﻮﺳﻪﻫﺎی ﻣﻮﻧﺪم
ﺑﺎ ﺗﻮﻫﻢ اﻧﺪازه ﻣﻴﺸﻪ
ﻗـﺪ ﻫﺰارﺗـﺎ ﭘـﻨـﺠﺮه
ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ آواز ﻣﻲﺧﻮﻧﻢ
دارم ﺑﺎ ﻛﻲ ﺣﺮف ﻣﻲزﻧﻢ؟
ﻧـﻤـﻲدوﻧـﻢ، ﻧـﻤـﻲدوﻧـﻢ
اﻳﻦ روزا دﻧﻴﺎ واﺳﻪ ﻣﻦ از ﺧﻮﻧﻤﻮن ﻛﻮﭼﻴﻚ ﺗﺮه
ﻛـﺎش ﻣﻲﺗـﻮﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨـﻮﻧﻢ ﻗـﺪ ﻫـﺰارﺗﺎ ﭘـﻨـﺠﺮه
ﻃﻠﻮع ﻣﻦ، ﻃﻠﻮع ﻣﻦ
وﻗﺘﻲ ﻏﺮوب ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻪ
ﻣـﻮﻗـﻊ رﻓـﺘـﻦ ﻣـﻨﻪ
ﻃﻠﻮع ﻣﻦ، ﻃﻠﻮع ﻣﻦ
وﻗﺘﻲ ﻏﺮوب ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻪ
ﻣـﻮﻗـﻊ رﻓـﺘـﻦ ﻣـﻨﻪ
ﺣﺎﻻ ﻛﻪ دﻟﺘﻨﮕﻲ داره
رﻓﻴـﻖ ﺗﻨﻬﺎﻳـﻴﻢ ﻣﻴﺸﻪ
ﻛﻮﭼﻪﻫﺎ ﻧﺎرﻓﻴﻖ ﺷﺪن
ﺣﺎﻻ ﻛﻪ ﻣﻲﺧﻮام ﺷﺐ و روز
ﺑـﻪ ﻫـﻢ دﻳـﮕـﻪ دروغ ﺑـﮕـﻦ
ﺳـﺎﻋﺖ ﻫﺎ ﻫـﻢ دﻗﻴـﻖ ﺷـﺪن
ﻃﻠﻮع ﻣﻦ، ﻃﻠﻮع ﻣﻦ
وﻗﺘﻲ ﻏﺮوب ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻪ
ﻣـﻮﻗـﻊ رﻓـﺘـﻦ ﻣـﻨﻪ
ﻃﻠﻮع ﻣﻦ، ﻃﻠﻮع ﻣﻦ
وﻗﺘﻲ ﻏﺮوب ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻪ
ﻣـﻮﻗـﻊ رﻓـﺘـﻦ ﻣـﻨﻪ
وﻗﺘﻲ ﻛﻪ دﻟﺘﻨﮓ ﻣﻲﺷﻢ و
ﻫـﻤـﺮاه ﺗـﻨـﻬﺎﻳـﻲ ﻣﻴـﺮم
داغ دﻟـﻢ ﺗﺎزه ﻣﻴﺸﻪ
زﻣﺰﻣﻪﻫﺎی ﺧﻮﻧﺪﻧﻢ
وﺳﻮﺳﻪﻫﺎی ﻣﻮﻧﺪم
ﺑﺎ ﺗﻮﻫﻢ اﻧﺪازه ﻣﻴﺸﻪ
ﻗـﺪ ﻫﺰارﺗـﺎ ﭘـﻨـﺠﺮه
ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ آواز ﻣﻲﺧﻮﻧﻢ
دارم ﺑﺎ ﻛﻲ ﺣﺮف ﻣﻲزﻧﻢ؟
ﻧـﻤـﻲدوﻧـﻢ، ﻧـﻤـﻲدوﻧـﻢ
اﻳﻦ روزا دﻧﻴﺎ واﺳﻪ ﻣﻦ از ﺧﻮﻧﻤﻮن ﻛﻮﭼﻴﻚ ﺗﺮه
ﻛـﺎش ﻣﻲﺗـﻮﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨـﻮﻧﻢ ﻗـﺪ ﻫـﺰارﺗﺎ ﭘـﻨـﺠﺮه
ﻃﻠﻮع ﻣﻦ، ﻃﻠﻮع ﻣﻦ
وﻗﺘﻲ ﻏﺮوب ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻪ
ﻣـﻮﻗـﻊ رﻓـﺘـﻦ ﻣـﻨﻪ
ﻃﻠﻮع ﻣﻦ، ﻃﻠﻮع ﻣﻦ
وﻗﺘﻲ ﻏﺮوب ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻪ
ﻣـﻮﻗـﻊ رﻓـﺘـﻦ ﻣـﻨﻪ
ﺣﺎﻻ ﻛﻪ دﻟﺘﻨﮕﻲ داره
رﻓﻴـﻖ ﺗﻨﻬﺎﻳـﻴﻢ ﻣﻴﺸﻪ
ﻛﻮﭼﻪﻫﺎ ﻧﺎرﻓﻴﻖ ﺷﺪن
ﺣﺎﻻ ﻛﻪ ﻣﻲﺧﻮام ﺷﺐ و روز
ﺑـﻪ ﻫـﻢ دﻳـﮕـﻪ دروغ ﺑـﮕـﻦ
ﺳـﺎﻋﺖ ﻫﺎ ﻫـﻢ دﻗﻴـﻖ ﺷـﺪن
ﻃﻠﻮع ﻣﻦ، ﻃﻠﻮع ﻣﻦ
وﻗﺘﻲ ﻏﺮوب ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻪ
ﻣـﻮﻗـﻊ رﻓـﺘـﻦ ﻣـﻨﻪ
ﻃﻠﻮع ﻣﻦ، ﻃﻠﻮع ﻣﻦ
وﻗﺘﻲ ﻏﺮوب ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻪ
ﻣـﻮﻗـﻊ رﻓـﺘـﻦ ﻣـﻨﻪ
ﻃﻠﻮع ﻣﻦ، ﻃﻠﻮع ﻣﻦ
وﻗﺘﻲ ﻏﺮوب ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻪ
ﻣـﻮﻗـﻊ رﻓـﺘـﻦ ﻣـﻨﻪ
ﻃﻠﻮع ﻣﻦ، ﻃﻠﻮع ﻣﻦ
وﻗﺘﻲ ﻏﺮوب ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻪ
ﻣـﻮﻗـﻊ رﻓـﺘـﻦ ﻣـﻨﻪ
3. « ﺗﺮاﻧﻪ : ﺟﺰﻳﺮه
« آﻟﺒﻮم : ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ
« ﺧﻮاﻧﻨﺪه : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ
« ﺗﺮاﻧﻪ ﺳﺮا : ﺳﻌﻴﺪ دﺑﻴﺮی
« آﻫﻨﮕﺴﺎز : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ
« ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻛﻨﻨﺪه : اﺳﺘﻴﻮ ﻣﻚ ﻛﺮام
ﻣﻨﻢ، روی زﻣﻴﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮﻳﻦ ﺧﺎک ﺧﺪا
ﻫـﻤـﻪ ﺗـﻨـﻢ در ﺣﺴﺮت ﻳـﻪ ﺟﺎی ﭘﺎ
ﺟﺰﻳﺮهام ﺟﺰﻳﺮهای ﻛﻪ ﻫﻤـﻴﺸﻪ ﺗﻮ ﻏﺮﺑﺘﻢ
ﺗﻨﻬﺎم ﻧﺬار ای رﻫﮕﺬر ﻣﻦ ﺗﺸﻨﻪی ﻣﺤﺒﺘﻢ
ﺗﻮ ﻧﺪﻳﺪی ﭼﻪ ﻏﺮﻳﺒﻪ ﺟﺰﻳﺮه ﻳﻪ ﺧﺎﻛﻪ ﺗﻮی آب اﺳﻴﺮه
ﻫﻤـﻴﺸﻪ ﺗـﻮ ﻫـﺮاس ﻣﺮﮔـﻪ ﻛﻪ روزی زﻳﺮ آب ﻧﻤﻴﺮه
ﻣﻨﻢ، ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﻳﻦ ﺟﺰﻳﺮهی روی زﻣﻴﻦ
ﺗﻮ ﻣﻴﺪوﻧﻲ درد ﻣـﻨﻮ ﻏﺮﺑﺖ ﻧـﺸﻴﻦ
ﺟﺰﻳﺮهای ﭘﺎﺑـﺴﺘﻪام ﺷﺪه ﺑﻦ ﺑـﺴﺖ دﻧـﻴﺎی ﻣﻦ
ای رﻫﮕﺬر از ﺑﻲ ﻛﺴﻲ ﺷﺪه ﻣﺴﻤﻮم ﻫﻮای ﻣﻦ
ﺗﻮ ﻧﺪﻳﺪی ﭼﻪ ﻏﺮﻳﺒﻪ ﺟﺰﻳﺮه ﻳﻪ ﺧﺎﻛﻪ ﺗﻮی آب اﺳﻴﺮه
ﻫﻤـﻴﺸﻪ ﺗـﻮ ﻫـﺮاس ﻣﺮﮔـﻪ ﻛﻪ روزی زﻳﺮ آب ﻧﻤﻴﺮه
ﻛﻪ روزی زﻳﺮ آب ﻧﻤﻴﺮه
ﻛﻪ روزی زﻳﺮ آب ﻧﻤﻴﺮه
ﻛﻪ روزی زﻳﺮ آب ﻧﻤﻴﺮه
4. « ﺗﺮاﻧﻪ : ﻧﺎﻣﻪ
« آﻟﺒﻮم : ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ
« ﺧﻮاﻧﻨﺪه : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ
« ﺗﺮاﻧﻪ ﺳﺮا : زوﻳﺎ زاﻛﺎرﻳﺎن
« آﻫﻨﮕﺴﺎز : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ
« ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻛﻨﻨﺪه : اﺳﺘﻴﻮ ﻣﻚ ﻛﺮام
ﭘﺎﻛﺖ ﺑﻲ ﺗﻤﺒﺮ و ﺗﺎرﻳﺦ
ﻧﺎﻣﻪی ﺑﻲ اﺳﻢ و اﻣﻀﺎء
ﻛﻮﭼﻪی دﻟﻮاﭘﺴﻲﻫﺎ
ﺑـﺮﺳﻪ ﺑﻪ دﺳﺖ ﺑﺎﺑﺎ
ﺑـﺎ ﺳـﻼم ﺧـﺪﻣـﺖ ﺑﺎﺑﺎ
ﻋﺮض ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﻏﺮﺑﺖ ﻣﺎ
اﻧﻘﺪرام ﺑﺪ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻴﮕﻦ
راﺿـﻴـﻢ ، اﻟـﺤـﻤـﺪ اﷲ
ﻳـﺎدﻣـﻮن دادن ﻛـﻪ اﻳـﻨﺠﺎ
زﻧﺪﮔﻲ رو ﺳﺨﺖ ﻧﮕﻴﺮﻳﻢ
از ﻏـﻢ وﻳـﺮوﻧـﻲ ﺗـﻮ
روزی ﺻﺪ دﻓﻌﻪ ﻧﻤﻴﺮﻳﻢ
ﻳـﺎدﻣـﻮن دادن ﻛﻪ ﻳﺎد
ﺳﻮﺧﺘﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﻴﺎﻓﺘﻴﻢ
ﺧﻮاب ﺑﻮد ﻫﺮ ﭼﻲ ﻛﻪ دﻳﺪﻳﻢ
ﺑـﺎد ﺑـﻮد ﻫـﺮ ﭼـﻲ ﺷـﻨـﻔﺘﻴﻢ
راﺳﺘﻲ ﭼﻨﺪ وﻗﺘﻪ ﻛﻪ رﻓﺘﻢ
ﺑـﻲ ﻏـﻢ و ﻏـﺰل ﺳﺮ ﻛﺎر
روزﮔﺎرم ای ﺑﺪک ﻧﻴﺴﺖ
ﺷـﻜﺮ ﻏﺮﺑﺖ ﮔـﺮﻣﻪ ﺑﺎزار
ﻗـﻠـﻢ و دﻓـﺘـﺮ ﺷﻌﺮم
ﺗﻮی ﮔﻨﺠﻪ ﻛﻨﺞ دﻳﻮار
ﻋﻜﺲ ﺳﻬﺮاب روی ﻃﺎﻗﭽﻪ
ﻏـﺰﻟـﺶ ﮔـﻮﺷـﻪی اﻧـﺒـﺎر
ﺗﻮی ﻧﺎﻣﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮدی
ﺑﻲ ﭼـﺮاﻏـﻪ دل ﻣﺎدر
ﺑـﺮاﺗﻮن ﻧـﻮر ﻣﻴﻔﺮﺳﺘﻢ
ﺟﻨﺲ اﻋﻼء ﻃﺮح آﺧﺮ
ﻣﻦ ﺳﺘﺎره ﺑﺮدم اﻳﻨﺠﺎ
ﺑﺎ ﺑـﻠﻴـﻄـﻬﺎی ﺑـﺮﻧﺪه
راﺳﺘﻲ اوﻧﺠﺎ ﻧﻮر ﻓﺎﻧﻮس
ﻳﻪ ﺷـﺒـﺶ ﻛـﺮاﻳﻪ ﭼﻨﺪه
ﭘﺎﻛﺖ ﺑﻲ ﺗﻤﺒﺮ و ﺗﺎرﻳﺦ
ﻧﺎﻣﻪی ﺑﻲ اﺳﻢ و اﻣﻀﺎء
ﻛﻮﭼﻪی دﻟﻮاﭘﺴﻲﻫﺎ
ﺑـﺮﺳﻪ ﺑﻪ دﺳﺖ ﺑﺎﺑﺎ
ﺑـﺎ ﺳـﻼم ﺧـﺪﻣـﺖ ﺑﺎﺑﺎ
ﻋﺮض ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﻏﺮﺑﺖ ﻣﺎ
اﻧﻘﺪرام ﺑﺪ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻴﮕﻦ
راﺿـﻴـﻢ ، اﻟـﺤـﻤـﺪ اﷲ
5. « ﺗﺮاﻧﻪ : ﭘﻨﺠﺮه
« آﻟﺒﻮم : ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ
« ﺧﻮاﻧﻨﺪه : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ
« ﺗﺮاﻧﻪ ﺳﺮا : ﻧﺎﻫﻴﺪ ﻣﻴﺮﺑﻬﺎء
« آﻫﻨﮕﺴﺎز : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ
« ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻛﻨﻨﺪه : اﺳﺘﻴﻮ ﻣﻚ ﻛﺮام
روی ﺳﻜﻮی ﻛﻨﺎر ﭘﻨﺠﺮه
ﻫـﻤـﻪ ﺷـﺐ ﺟـﺎی ﻣـﻨﻪ
ﭼﻨﺪ ورق ﻛﺎﻏﺬ و ﻳﻚ دوﻧﻪ ﻗﻠﻢ
ﻫـﻤـﻴـﺸـﻪ ﻳـﺎر ﻣـﻨﻪ
ﻛﺎﻏﺬﻫﺎی ﺧﻂ ﺧﻄﻲ
از ﻛﻨﺎر در ﺑﺎز ﭘﻨﺠﺮه
ﻣﻴـﭙﺮن ﺗـﻮی ﻛـﻮﭼﻪ
ﺳـﺮ ﺣـﺎل از اﻳـﻨـﻜـﻪ آزاد ﺷـﺪن
ﻧﻤﻴﺪوﻧﻦ ﻛﻪ اﺳﻴﺮ دل ﺳﻨﮓ ﺑﺎد ﺷﺪن
دﻳﮕﻪ ﺑﻴﺪاری ﺷﺐ ﻋﺎدﺗﻤﻪ
ﻫﻤﺪم ﺳﻜﻮت ﺗـﻨﻬﺎﻳﻲ ﻣﻦ
ﺗﻴﻚ ﺗﻴﻚ ﺳﺎﻋﺘﻤﻪ
ﺗﻴﻚ ﺗﻴﻚ ﺳﺎﻋﺘﻤﻪ
ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﻣﻮﻧﺪم و ﻳﻚ دوﻧﻪ ورق
ﻛـﻪ اوﻧـﻢ از اﺳـﻢ ﺗـﻮ ﺳﻴﺎه ﻣﻴﺸﻪ
ﻫـﻤـﻪ ﭼـﻴـﻢ ﺗـﻮ زﻧـﺪﮔـﻲ
آﺧﺮش ﺑﻪ ﭘﺎی ﺗﻮ ﻫﺪر ﻣﻴﺸﻪ
ﭼﺸﻤﻮﻧﻢ، ﻓﺎﺻﻠﻪ رو از ﭘﻨﺠﺮه دﻳﺪ ﻣﻴﺰﻧﻪ
دﻟـﻢ اﺳـﻢ ﺗـﻮ رو ﻓـﺮﻳـﺎد ﻣـﻴﺰﻧﻪ
درای ﭘﻨﺠﺮه رو ﺗﺎ اﻧﺘﻬﺎ ﺑﺎز ﻣﻴﻜﻨﻢ
ﺗـﻮ ﺧـﻴـﺎﻟـﻢ ﺑﺎ ﺗـﻮ ﭘﺮواز ﻣﻴﻜﻨﻢ
روی ﺳﻜﻮی ﻛﻨﺎر ﭘﻨﺠﺮه
ﻫـﻤـﻪ ﺷـﺐ ﺟـﺎی ﻣـﻨﻪ
ﭼﻨﺪ ورق ﻛﺎﻏﺬ و ﻳﻚ دوﻧﻪ ﻗﻠﻢ
ﻫـﻤـﻴـﺸـﻪ ﻳـﺎر ﻣـﻨﻪ
ﻛﺎﻏﺬﻫﺎی ﺧﻂ ﺧﻄﻲ
از ﻛﻨﺎر در ﺑﺎز ﭘﻨﺠﺮه
ﻣﻴـﭙﺮن ﺗـﻮی ﻛـﻮﭼﻪ
ﺳـﺮ ﺣـﺎل از اﻳـﻨـﻜـﻪ آزاد ﺷـﺪن
ﻧﻤﻴﺪوﻧﻦ ﻛﻪ اﺳﻴﺮ دل ﺳﻨﮓ ﺑﺎد ﺷﺪن
دﻳﮕﻪ ﺑﻴﺪاری ﺷﺐ ﻋﺎدﺗﻤﻪ
ﻫﻤﺪم ﺳﻜﻮت ﺗـﻨﻬﺎﻳﻲ ﻣﻦ
ﺗﻴﻚ ﺗﻴﻚ ﺳﺎﻋﺘﻤﻪ
ﺗﻴﻚ ﺗﻴﻚ ﺳﺎﻋﺘﻤﻪ
ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﻣﻮﻧﺪم و ﻳﻚ دوﻧﻪ ورق
ﻛـﻪ اوﻧـﻢ از اﺳـﻢ ﺗـﻮ ﺳﻴﺎه ﻣﻴﺸﻪ
ﻫـﻤـﻪ ﭼـﻲ ﺗـﻮ زﻧـﺪﮔـﻴـﻢ
آﺧﺮش ﺑﻪ ﭘﺎی ﺗﻮ ﺗﺒﺎه ﻣﻴﺸﻪ
ﭼﺸﻤﻮﻧﻢ، ﻓﺎﺻﻠﻪ رو از ﭘﻨﺠﺮه دﻳﺪ ﻣﻴﺰﻧﻪ
دﻟـﻢ اﺳـﻢ ﺗـﻮ رو ﻓـﺮﻳـﺎد ﻣـﻴﺰﻧﻪ
درای ﭘﻨﺠﺮه رو ﺗﺎ اﻧﺘﻬﺎ ﺑﺎز ﻣﻴﻜﻨﻢ
ﺗـﻮ ﺧـﻴـﺎﻟـﻢ ﺑﺎ ﺗـﻮ ﭘﺮواز ﻣﻴﻜﻨﻢ
6. « ﺗﺮاﻧﻪ : دو دﻟﻲ
« آﻟﺒﻮم : ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ
« ﺧﻮاﻧﻨﺪه : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ
« ﺗﺮاﻧﻪ ﺳﺮا : ﺳﺎﻣﺎن
« آﻫﻨﮕﺴﺎز : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ
« ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻛﻨﻨﺪه : اﺳﺘﻴﻮ ﻣﻚ ﻛﺮام
آﺧﻪ ﻣﻦ ﻫﻴﭽﻲ ﻧﺪارم ﻛﻪ ﻧﺜﺎر ﺗﻮ ﻛﻨﻢ
ﺗﺎ ﻓـﺪای ﭼﺸﻤﻬﺎی ﻣﺜﻞ ﺑﻬﺎر ﺗﻮ ﻛﻨﻢ
ﻣﻴﺪرﺧﺸﻲ ﻣﺜﻞ ﻳﻚ ﺗﻴﻜﻪ ﺟﻮاﻫﺮ ﺗﻮی ﺟﻤﻊ
ﻣﻦ ﻣﻴـﺘﺮﺳـﻢ ﻋـﺎﻗﺒﺖ ﻳـﻪ روز ﻗﻤﺎرت ﺑﻜﻨﻢ
ﻣـﻦ ﻣـﺜﻞ ﺷـﺒﻬﺎی ﺑـﻲ ﺳـﺘﺎره ﺳـﺮد و ﺧـﺎﻟﻴﻢ
ﺧﺐ ﻣﻲﺗﺮﺳﻢ ﺟﺎی ﻋﺸﻖ ﻏﺼﻪ رو ﻳﺎر ﺗﻮ ﻛﻨﻢ
ﺗﻮ ﻣﺜﻞ ﻗﺼﻪ ﭘﺮ از ﺧﺎﻃﺮه ﻫﺴﺘﻲ ﻧﻤﻲﺧﻮام
ﻣـﻦ ﺑـﻲ ﻧـﺸﻮن ﺗﻮ رو ﻧﺸﻮﻧﻪ دارت ﺑﻜﻨﻢ
ﺗﻮ ﻛﻪ ﺑﻲ ﻗﺮار دﻳﺪن ﺷﺐ و ﺳﺘﺎرهای
واﺳـﻪ دﻳـﺪن ﺳﺘﺎره ﺑـﻲ ﻗﺮارت ﺑﻜﻨﻢ
ﻣﺜﻞ درﻳـﺎ ﺑـﻲﻗﺮاری ﻧﻤﻲﺗﻮﻧﻲ ﺑﻤﻮﻧﻲ
ﻣﻦ ﭼﺮا ﻣﺜﻞ ﻳﻪ ﺑﺮﻛﻪ ﻣﻮﻧﺪﮔﺎرت ﺑﻜﻨﻢ
ﻣـﻦ ﻣـﺜﻞ ﺷـﺒﻬﺎی ﺑـﻲ ﺳـﺘﺎره ﺳـﺮد و ﺧـﺎﻟﻴﻢ
ﺧﺐ ﻣﻲﺗﺮﺳﻢ ﺟﺎی ﻋﺸﻖ ﻏﺼﻪ رو ﻳﺎر ﺗﻮ ﻛﻨﻢ
ﺗﻮ ﻣﺜﻞ ﻗﺼﻪ ﭘﺮ از ﺧﺎﻃﺮه ﻫﺴﺘﻲ ﻧﻤﻲﺧﻮام
ﻣـﻦ ﺑـﻲ ﻧـﺸﻮن ﺗﻮ رو ﻧﺸﻮﻧﻪ دارت ﺑﻜﻨﻢ
ﺗﻮ ﺑـﮕﻮ ﺧﻮدت ﺑـﮕﻮ ﺑﺎ ﺗـﻮ ﺑﻤﻮﻧﻢ ﻳﺎ ﺑﺮم
آﺧﻪ ﻣﻦ ﻫﻴﭻ ﻧﻤﻲﺧﻮام ﻏﺼﻪ دارت ﺑﻜﻨﻢ
ﺗﻮ ﺑـﮕﻮ ﺧﻮدت ﺑـﮕﻮ ﺑﺎ ﺗـﻮ ﺑﻤﻮﻧﻢ ﻳﺎ ﺑﺮم
آﺧﻪ ﻣﻦ ﻫﻴﭻ ﻧﻤﻲﺧﻮام ﻏﺼﻪ دارت ﺑﻜﻨﻢ
ﺗﻮ ﺑـﮕﻮ ﺧﻮدت ﺑـﮕﻮ ﺑﺎ ﺗـﻮ ﺑﻤﻮﻧﻢ ﻳﺎ ﺑﺮم
آﺧﻪ ﻣﻦ ﻫﻴﭻ ﻧﻤﻲﺧﻮام ﻏﺼﻪ دارت ﺑﻜﻨﻢ
ﺗﻮ ﺑـﮕﻮ ﺧﻮدت ﺑـﮕﻮ ﺑﺎ ﺗـﻮ ﺑﻤﻮﻧﻢ ﻳﺎ ﺑﺮم
آﺧﻪ ﻣﻦ ﻫﻴﭻ ﻧﻤﻲﺧﻮام ﻏﺼﻪ دارت ﺑﻜﻨﻢ
ﺗﻮ ﺑـﮕﻮ ﺧﻮدت ﺑـﮕﻮ ﺑﺎ ﺗـﻮ ﺑﻤﻮﻧﻢ ﻳﺎ ﺑﺮم
آﺧﻪ ﻣﻦ ﻫﻴﭻ ﻧﻤﻲﺧﻮام ﻏﺼﻪ دارت ﺑﻜﻨﻢ
سریال,آبراهام لینکلن, بازی جدید با لینک مستقیم , آهنگ, انیمیشن,دانلود رایگان فیلم,15 آپریل برابر است با روز کشته شدن «آبراهام لینکلن Abraham Lincoln»
15 آپریل برابر است با روز کشته شدن «آبراهام لینکلن Abraham Lincoln» آهنگ
تحصیلات رسمی او احتمالاً فقط 18 ماه آموزش، آن هم به وسیله معلمان غیر رسمی بوده است. در واقع، او خود آموخته بود، هر کتابی که می توانست، قرض می گرفت و می خواند. بر انجیل، آثار ویلیام شکسپیر، تاریخ انگلستان و تاریخ آمریکا کاملاً مسلط بود و خود شیوه ای بسیار ساده برای سخن گفتن برگزید که حضار را - که به سخنان پرطمطراق عادت کرده بودند - متحیر می ساخت. روزی کتابی کهنه و موش خورده از شرح زندگی واشنگتن بدست آورد، آنرا با دقت فراوان خواند و بقدری شیفته آن شد که شاید اساس فکری و شخصیت ترقی جوی آبراهام متاثر از آن باشد.در ۱۸ سالگی، در دکانی کوچک مشغول به کار شد. در ۱۵ مایلی خانهاش، دادگاههائی در فصول معینی از سال تشکیل میگردید. لینکلن گهگاه صبح زود خود را به آنجا میرسانید و پس از آنکه تمام روز خود را به شنیدن سخنان قاضیان و دادستان و متهمان می گذراند، شامگاهان به خانه باز میگشت. او کتاب « قانون اساسی تجدید نظر شده ایالت ایندیانا» را نیز برای مطالعه به عاریه گرفت. مدتی نیز به کمک برادر ناتنی خود، کشتی بی بادبان مسطح میساخت و چون با دقت فراوان این کار را به انجام رسانید، صاحب کار، تصدی یک کارخانه و همچنین دکان بزرگی در نیوسالم را به او واگذار نمود. لینکلن با مشتریان رفتار خوبی داشت. یکبار از یک مشتری اشتباهاً حدود ۶ سنت اضافه گرفته بود، شب هنگام دو سه مایل راه رفت تا مبلغ مزبور را به مشتری پس بدهد.لینکلن که در خانواده ای فقیر پا به دنیا گذاشت، در تمام طول زندگیش با ناکامی مواجه شد. او در هشت دوره انتخابات شکست خورد و دو بار در کار تجارت ناکام ماند و به درهم ریختگی روانی دچار شد. بارها امکان داشت که از همه چیز دست بشوید و تسلیم شود، اما چنین نکرد و بزرگترین رئیس جمهور در تاریخ آمریکا شد. لینکلن قهرمان بود و هیچ گاه اسیر یاس و ناامیدی نشد. وی در سال 1860 و در سن 51 سالگی به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد و در سال 1865، در آغاز دومین دوره ریاست جمهوری خود به قتل رسید وی در این مورد بیان داشت:« راهی خسته کننده و لغزنده بود، یک پایم لغزید و به پای دیگرم خورد تا آن را هم از راه رفتن باز دارد، ولی من به خود آمدم و گفتم این صرفاً لغزشی است، نه از پا افتادن».
«آبراهام لینکلن Abraham Lincoln » ( زاده ۱۲ فوریه ۱۸۰۹ مصادف با یکشنبه ۲۳ بهمن ۱۱۸۷ خورشیدی-درگذشته ۱۵ آوریل ۱۸۶۵ مصادف جمعه ۲۶ فروردین ۱۲۴۴ خورشیدی) شانزدهمین رئیسجمهور آمریکا بود.
«آبراهام لینکلن» (همزمان با چارلز داروین) در خانواده ای فقیر و در کلبه ای چوبی در مزرعه «سینکینگ اسپرینگ» به دنیا آمد. پدرش «توماس لینکلن» و مادرش «ننسی هانکز» نام داشت و هر دو بی سواد بودند. آبراهام یک خواهر بزرگتر به نام سارا لینکلن داشت که در سال 1805 به دنیا آمد. برادر کوچک وی، توماس در اوان کودکی جان سپرد.
والدین آبراهام عضو کلیسای پروتستان بودند که به دلیل رد حمایت از برده داری، از کلیسای بزرگ جدا شده بود. وی از دوران کودکی برخورد زیادی با احساسات ضد برده داری داشت.
با این وجود، هرگز به کلیسای پدر و مادرش و یا کلیساهای دیگر نپیوست. در سال 1816، زمانی که لینکلن 7 ساله بود، همراه با پدر و مادرش به بخش بری هند نقل مکان کرد. در این ناحیه، در کلبهای چوبی و بدون در و پنجره زندگی می کردند که کف آن پر از علفهای وحشی بود. رختخوابهائی که تشکهای آن را با برگ خشک پر کرده بودند، یک یا دو چهار پایه، یک میز و یک کتاب مقدس، همه اثاث و دارایی آنها را تشکیل می داد. او بعدها پی برد که این جابجایی بعضاً به دلیل برده داری و نیز به علت مشکلات اقتصادی موجود در کنتاکی صورت گرفته است. در سال 1818، مادرش در سن 34 سالگی و بر اثر عارضه ای جان باخت. اندک زمانی بعد، پدر لینکلن با سارا بوش جانستون ازدواج کرد. سارا، لینکلن را مانند بچه های خودش بزرگ کرد و در مقایسه لینکلن با پسر واقعی خودش چنین گفت : «هر دو بچه های خوبی بودند. اما اکنون که دیگر هیچکدام نیستند، باید بگویم که آبراهام بهترین پسری بود که در تمام عمرم دیدم » ( لینکلن، نوشته دیوید هربرت دونالد، 1995).
تحصیلات رسمی او احتمالاً فقط 18 ماه آموزش، آن هم به وسیله معلمان غیر رسمی بوده است. در واقع، او خود آموخته بود، هر کتابی که می توانست، قرض می گرفت و می خواند. بر انجیل، آثار ویلیام شکسپیر، تاریخ انگلستان و تاریخ آمریکا کاملاً مسلط بود و خود شیوه ای بسیار ساده برای سخن گفتن برگزید که حضار را - که به سخنان پرطمطراق عادت کرده بودند - متحیر می ساخت. روزی کتابی کهنه و موش خورده از شرح زندگی واشنگتن بدست آورد، آنرا با دقت فراوان خواند و بقدری شیفته آن شد که شاید اساس فکری و شخصیت ترقی جوی آبراهام متاثر از آن باشد.
در ۱۸ سالگی، در دکانی کوچک مشغول به کار شد. در ۱۵ مایلی خانهاش، دادگاههائی در فصول معینی از سال تشکیل میگردید. لینکلن گهگاه صبح زود خود را به آنجا میرسانید و پس از آنکه تمام روز خود را به شنیدن سخنان قاضیان و دادستان و متهمان می گذراند، شامگاهان به خانه باز میگشت. او کتاب « قانون اساسی تجدید نظر شده ایالت ایندیانا» را نیز برای مطالعه به عاریه گرفت. مدتی نیز به کمک برادر ناتنی خود، کشتی بی بادبان مسطح میساخت و چون با دقت فراوان این کار را به انجام رسانید، صاحب کار، تصدی یک کارخانه و همچنین دکان بزرگی در نیوسالم را به او واگذار نمود. لینکلن با مشتریان رفتار خوبی داشت. یکبار از یک مشتری اشتباهاً حدود ۶ سنت اضافه گرفته بود، شب هنگام دو سه مایل راه رفت تا مبلغ مزبور را به مشتری پس بدهد.
لینکلن که در خانواده ای فقیر پا به دنیا گذاشت، در تمام طول زندگیش با ناکامی مواجه شد. او در هشت دوره انتخابات شکست خورد و دو بار در کار تجارت ناکام ماند و به درهم ریختگی روانی دچار شد. بارها امکان داشت که از همه چیز دست بشوید و تسلیم شود، اما چنین نکرد و بزرگترین رئیس جمهور در تاریخ آمریکا شد. لینکلن قهرمان بود و هیچ گاه اسیر یاس و ناامیدی نشد. وی در سال 1860 و در سن 51 سالگی به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد و در سال 1865، در آغاز دومین دوره ریاست جمهوری خود به قتل رسید وی در این مورد بیان داشت:
« راهی خسته کننده و لغزنده بود، یک پایم لغزید و به پای دیگرم خورد تا آن را هم از راه رفتن باز دارد، ولی من به خود آمدم و گفتم این صرفاً لغزشی است، نه از پا افتادن».
آبراهام لینکلن پسر یک کفاش بود و زمانی که رئیس جمهور آمریکا شد، طبعاً همه اشراف زادگان سخت برآشفتند، و آزرده و خشمگین شدند.
در اولین روزی که میرفت تا نطق افتتاحیه خود را در مجلس سنای آمریکا ارائه دهد، درست موقعی که داشت از جا برمیخاست تا به طرف تریبون برود، اشراف زاده ای بلند شد و گفت : « آقای لینکلن، هر چند شما بر حسب تصادف پست ریاست جمهوری این کشور را اشغال کردهاید، اما فراموش نکنید که همیشه به همراه پدرتان به منزل ما میآمدید تا کفشهای خانواده ما را تعمیر کنید و در این جا خیلی از سناتورها کفشهایی به پا دارند که پدر شما آنها را ساخته است. بنابراین، هیچ گاه اصل خود را از یاد نبرید». این مرد فکر میکرد با این کار او را تحقیر میکند؛ اما انسانهای عالیقدر فراتر از تحقیرند. آبراهام لینکلن گفت :
« من از شما سپاسگزارم که درست پیش از ارائه اولین خطابهام به مجلس سنا، مرا به یاد پدرم انداختید. پدرم چنان طینت زیبایی داشت، چنان هنرمند خلاقی بود که هیچ کس قادر نبود کفشهایی به این زیبایی بدوزد. من خوب میدانم که هر کاری هم انجام دهم، هرگز نمیتوانم آن قدر که او آفرینشگر بزرگی بود، رئیس جمهور بزرگی باشم. من نمیتوانم از او پیشی بگیرم. در ضمن، میخواهم به همه شما اشراف زادگان خاطر نشان سازم، اگر کفشهای ساخت دست پدرم پاهایتان را آزار میدهد، من هم این هنر را زیر دست او آموختهام. البته من کفاش قابلی نیستم، اما حداقل میتوانم کفشهایتان را تعمیر کنم. کافی است به من اطلاع بدهید تا خودم شخصاً به منزلتان بیایم ».
سکوتی سنگین بر فضای مجلس حکمفرما شد.
نامه به معلم پسرش
به پسرم درس بدهید
او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند،
اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد.
به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود.
به او بیاموزید، که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست.
می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد.
به او بیاموزیدکه از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید.
اگر می توانید، به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید.
به او بگویید تعمق کند، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود. به گل های درون باغچه و به زنبورها که در هوا پرواز می کنند، دقیق شود.
به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد.
به پسرم یاد بدهید با ملایم ها، ملایم و با گردن کشان، گردن کش باشد.
به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه برخلاف او حرف بزنند.
به پسرم یاد بدهید که همه حرف ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند.
ارزش های زندگی را به پسرم آموزش دهید. اگر می توانید به پسرم یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند.
به او بیاموزید که از اشک ریختن خجالت نکشد.
به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند، اما قیمت گذاری برای دل بی معناست.
به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد.
در کار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید، اما از او یک نازپرورده نسازید. بگذارید که او شجاع باشد، به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد.
توقع زیادی است اما ببینید که چه می توانید بکنید، پسرم کودک کم سال بسیار خوبی است.
جان ویلکس بوث،قاتل آبراهام لینکلن
« جان ویلکس بوث John Wilkes Booth » قصد ربودن رئیس جمهور را داشت تا در عوض آزادیش، خواهان آزاد کردن زندانیهای هم پیمانها شود. اما در 11 آوریل 1865 لینکلن در خارج از کاخ سفید سخنرانی ایراد کرد و از دادن حق و حقوق سیاهان دفاع کرد. این امر خشم بوت را، که در جمع مستمعین حضور داشت برانگیخت و در نتیجه نقشه اش را برای ربودن لینکلن تغییر داد و تصمیم گرفت او را ترور کند.
با به پایان رسیدن جنگ، لینکلن و گرانت مدام با یکدیگر دیدار و ملاقات داشتند. هر دو با هم برای بازسازی برنامه ریزی می کردند و برای همگان مشخص بود که آنها احترام زیادی برای یکدیگر قائل بودند.
در آخرین دیدارشان در 14 آوریل 1865، لینکلن،گرانت را برای دیداری در بعد ازظهر آن روز دعوت کرد اما گرانت دعوت را نپذیرفت. و در نهایت نامزد و خواهر ناتنی اش قبول کردند بروند. جان بوت که بازیگری مشهور و جاسوس همپیمانان در مریلند بود خبردار شد که قرار است رئیس جمهور و همسرش و گرانت به تئاتر بروند. بوت که در نقشه ی اولیه اش برای ربودن لینکلن ناکام شده بود، همدستانش را خبر کرد و اعلام کرد که قصد کشتن لینکلن را دارد. دیگران نیز موظف شدند معاون وزیر، اندرو جانسون و وزیر کشور، ویلیام سوارد را به قتل برسانند.
لینکلن بدون محافظ اصلی اش، وارد هیل لمون، در نمایش " پسر عموی آمریکائیمان" در تئاتر فورد شرکت کرد. در همان حالی که تنها محافظ او مشغول قدم زدن بود. و لینکلن در جای خود در اتاقکی در بالکن نشسته بود، بوت وارد شد و در پشت اتاقک خود را مخفی کرد و منتظر خنده دار ترین صحنه تئاتر ماند به این امید که صدای خنده مانع شنیده شدن صدای شلیک گلوله شود. بر روی صحنه شخصیتی به نام سرود اندری (هری هاک)بازی می کرد همینکه صدای خنده حاضرین بلند شد بوت وارد اتاقک رئیس جمهورشد و گلوله ای بر سر او شلیک کرد. گلوله از کنار گوش چپ لینکلن وارد شد و در پشت کره چشم راستش قرار گرفت. هنری رابتن برای لحظه ای با بوث دست به یقه شد، اما بوث با ضربه چاقو خود را رها کرد. سپس بوث فریاد زد:
« این دست فدای ستمکاران» و فرار کرد. 12 روز دنبال قاتل فراری گشتند، ماموران فدرال به رهبری وزیر جنگ، ادوین استانتون، در جستجوی او بودند تا اینکه بالاخره او را در طویله ای در ویرجینیا مورد اصابت گلوله قرار دادند، او اندکی بعد مرد. از دیگر همدستان بوث نیز تنها یک نفر تقریباً موفق به ترور هدفش شد:
لویس پول به سودارد، وزیر جنگ حمله کرد و او را به شدت مجروح نمود.
دکتر چارلز میل، جراح ارتش، به سرعت زخم لینکلن را ارزیابی کرد و آن را مهلک و کشنده تشخیص داد. رئیس جمهور از داخل تاتر به خیابان آوردند و او به مدت 9 ساعت در خیابان در حالت کما بود. متخصصان بسیاری بر بالین او آمدند، از جمله ژنرال جوزف بارتر، جراح ارتش آمریکا. او لینکلن را معاینه کرد و تشخیص داد که در چند جا جمجمه آسیب دهده و گلوله در 6 اینچی داخل مغز جای گرفته. لینکلن دیگر به هوش نیامد و در ساعت 7:22 بعد از ظهر رسماً مرگ او را اعلام کردند. در مورد گفته های استانتون پس از مرگ لینکلن، تاریخ نویسان اختلاف نظر دارند. همه توافق دارند که او سخنش را با این عبارت شروع کرد که "هم اکنون لینکلن به .... پیوست. اینکه واژه جا افتاده تاریخ بوده یا فرشتگان معلوم نیست.
پس از ترور
در موزه پزشکی ارتش که هم اکنون موزه ملی پزشکی و سلامت نامیده می شود، برخی از وسائل مربوط به ترور نگهداری می شود. هم اکنون در موزه گلوله هایی از اسلحه ی درینگر شلیک شده اند، تکه هایی از جمجمه لینکلن و لباس جراح که به خون لینکلن آغشته است در معرض نمایش گذاشته شده.
طی مراسمی جنازه آبراهام لینکلن را با قطار به ایالت ایلینویز بردند و ملت در سوگ مردی نشستند که در نگاه عده ای ناجی ایالات متحده بود. کاپرهد ها که وی را یک یاغی بی قانون می دانستند با مرگش به شادی و سرور پرداختند. وی در قبرستان اوک ریج در اسپرینگفیلدز ایلینویز دفن شد و در سال 1874 یک بنای 177 فوتی(54 متری) به همراه انبوهی از مجسمه های برنزی در اطراف مقبره اش ساخته شد. در سال 1901 رابرت تاد لینکلن برای جلوگیری از دزدیده شدن بقایای جسد پدرش مقبره آبراهام را نبش قبر کرد و وی را مجدداً در زیر سیمانی به ضخامت چندین فوت دفن کرد.
آشنایی با قطعات الکترونیکی,قطعات الکترونیکی, سریال,دیود, بازی جدید با لینک مستقیم , آهنگ,,ترانزیستور,مقاومت, انیمیشن,دانلود رایگان فیلم
آشنایی با قطعات الکترونیکی انیمیشن
مقاومت های 0.25W (بیست و پنج صدم واتی) با مقادیر 220R (دویست و بیست اهمی)، 1K (یک کیلو اهمی) و 10K (ده کیلو اهمی) را در دروس آینده استفاده کنید. مقاومت ها دارای دو پایه بوده و پایه های آن با هم فرق نمی کند. پایه ها را به اندازه ای ببرید که مرتب در مدار جا داده شوند و قبل از وارد کردن آنها را خم کنید. فهرست مقاومت یک جفت موقعیت را برای هر مقاومت مشخص می کند. به مقدار مقاومت که در هر مکان قرار می گیرد توجه کنید.
مقاومت های 0.25W (بیست و پنج صدم واتی) با مقادیر 220R (دویست و بیست اهمی)، 1K (یک کیلو اهمی) و 10K (ده کیلو اهمی) را در دروس آینده استفاده کنید. مقاومت ها دارای دو پایه بوده و پایه های آن با هم فرق نمی کند. پایه ها را به اندازه ای ببرید که مرتب در مدار جا داده شوند و قبل از وارد کردن آنها را خم کنید. فهرست مقاومت یک جفت موقعیت را برای هر مقاومت مشخص می کند. به مقدار مقاومت که در هر مکان قرار می گیرد توجه کنید.
این نوع مقاومت ها با عنوان پتانسیومتر یا تریمر نیز شناخته می شوند. مقدار مقاومت به وسیله چرخاندن شاخص تغییر می کند. مقاومت متغیر 5 کیلو اهمی برای بردبوردی با سوراخ 2.5 میلیمتر مناسب است. این نوع از مقاومت دارای سه پایه می باشد: یک پایه وسط (لغزنده) و یک پایه در هر طرف. این پایه ها باید به شکل خاصی در سوراخ های بردبورد قرار گیرند، نماد قطعه و اعداد روی پایه ها نحوه قرار گرفتن در مدار را نشان می دهد.
مقاومت نوری (LDR) یک قطعه دو پایه ای است. البته این پایه ها فرقی با هم ندارند. مقاومت آن بسته به مقدار نور تابیده روی آن تغییر می کند. مقاومت آن در تاریکی زیاد و در روشنایی کم می شود. نوعی که در طول آزمایش ها از آن استفاده می کنیم NORP_12 است.
این قطعه سه پایه دارد و جریان را تقویت یا قطع و وصل می کند. از ترانزیستور NPN به شماره BC108،BC441 یا مشابه آن استفاده کنید. به کمک شکل روی قطعه و زائده روی بدنه ترانزیستور، شما می توانید پایه های آن را تشخیص دهید. پایه های ترانزیستور عبارتند از: کلکتور (C)، بیس (B) و امیتر (E). آنها را باید به شکل خاصی در مدار قرار دهید و این موضوع در شکل مدار ذکر شده است.
از کلیدSPST (معمولاً باز"no ") که برای بردبورد مناسب است استفاده کنید. این کلیدها معمولاً دو یا چهار پایه دارند. بررسی کنید در هنگام فشار دادن کلید کدام پایه آن وصل می شود. در نمونه ای که در شکل مقابل می بینید، دو جفت از پایه ها وصل شده اند.
کلید های دو ردیفه (دیپ سوئیچ) همانند آی سی ها در بردبورد قرار می گیرند. یک کلید "تک قطبی تبدیل دو ردیفه" دارای دکمه کشویی است و 4 پایه دارد. یک کلید " 4قطبی تبدیل دو ردیفه" دارای 16 پایه (در دو ردیف) است. تصویر روبرو موقعیت چهار پایه کناری را نشان می دهد.
دیود نورانی (LED) دو پایه (آند و کاتد) دارد که بایستی به شکل خاص در مدار قرار گیرد. معمولاً کاتد کوتاه تر است، این موضوع را روی قطعه بررسی کنید. نماد LED یک پیکان (فلش) به سمت کاتد دارد.LED در رنگ های متنوع عرضه می شود.
در دروس آینده شما از دو نوع آی سی استفاده می کنید، نام یکی از آنها TL071 می باشد. البته شما از آی سی های منطقی CMOS (که 8، 14، 16، 24 پایه دارند) نیز استفاده می کنید. این پایه ها در ردیفهای طرفین شکاف میانی وارد می شوند. شکل روبرو موقعیت چهار پایه کناری را نشان می دهد. مطمئن شوید طرف شکاف دار آیسی، در سمت چپ قرار گیرد.
دانلود,بیوگرافی, انیمیشن,دانلود کتاب زندگینامه استیو جابز - ویرایش دوم,زندگینامه,والتر آیزاکسن, آهنگ,دانلود رایگان,کتاب,استیو جابز,سرگذشت استیو جابز,لینک مستقیم,,دانلود رایگان فیلم,pdf, بازی جدید با لینک مستقیم , سریال
دانلود کتاب زندگینامه استیو جابز - ویرایش دوم انیمیشن
استیو جابز در میان مدیران عصر ما تبدیل به یک استوره شد که دنیای فناوری را تکان داد. زندگی و تفکر متفاوتش از او مردی ساخت که نام او را تبدیل به یک نماد ساخته است. ولی می دانید که او در طول حیات و مدیریتش علاقه ای به عمومی کردن زندگی شخصی خود نداشت و به همین خاطر میلیون ها نفر مشتاق بودند با داستان زندگی این نابغه تکنولوژی آشنا شوند. تا پیش از انتشار این کتاب ...
استیو جابز در میان مدیران عصر ما تبدیل به یک استوره شد که دنیای فناوری را تکان داد. زندگی و تفکر متفاوتش از او مردی ساخت که نام او را تبدیل به یک نماد ساخته است. ولی می دانید که او در طول حیات و مدیریتش علاقه ای به عمومی کردن زندگی شخصی خود نداشت و به همین خاطر میلیون ها نفر مشتاق بودند با داستان زندگی این نابغه تکنولوژی آشنا شوند. تا پیش از انتشار این کتاب ...
نوروز,سال نو,زیبا,فریدون مشیری,بهار,شعر, آهنگ, سریال, انیمیشن,,اینک بهار,سروده,اینک بهار - سروده بسیار زیبایی از فریدون مشیری,سال تحویل,عید,فریدون مشیری, بازی جدید با لینک مستقیم ,دانلود رایگان فیلم
اینک بهار - سروده بسیار زیبایی از فریدون مشیری انیمیشن
شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس ، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانهها و سبزهها
خوش به حال غنچههای نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گر چه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی بینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می باید تهی ست
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
فریدون مشیری