نسیم فان

دانلود رایگان فیلم, سریال, انیمیشن, آهنگ, بازی جدید با لینک مستقیم,دانلود رایگان فیلم, سریال, انیمیشن, آهنگ, بازی جدید با لینک مستقیم ,دانلود رایگان فیلم, سریال, انیمیشن, آهنگ, بازی جدید با لینک مستقیم

نسیم فان

دانلود رایگان فیلم, سریال, انیمیشن, آهنگ, بازی جدید با لینک مستقیم,دانلود رایگان فیلم, سریال, انیمیشن, آهنگ, بازی جدید با لینک مستقیم ,دانلود رایگان فیلم, سریال, انیمیشن, آهنگ, بازی جدید با لینک مستقیم

تاملی در زندگینامه و سرگذشت آرتور شوپنهاور آرتور شوپنهاور

سریال, انیمیشن,زندگینامه, آهنگ,آرتور شوپنهاور,تاملی در زندگینامه و سرگذشت آرتور شوپنهاور,دانلود رایگان فیلم,بیوگرافی, بازی جدید با لینک مستقیم ,,سرگذشت

تاملی در زندگینامه و سرگذشت آرتور شوپنهاور آرتور شوپنهاور

مادر او زنی باهوش بود و یکی از نام آور‌ترین داستان نویسان روزگار خود گردید. این زن از همنشینی با شوهر عامی خود چندان خشنود نبود و پس از مرگ او، آزادانه به عشق ورزی پرداخت و به "وایمار"، که در آن زمان، مناسب‌ترین مکان برای این گونه زندگی بود، رفت. آرتور شوپنهاور، همچون "هملت"، بر ضد ازدواج دوباره‌ مادرش شورش کرد. این درگیری با مادر سبب شد که او فلسفه خود را با باورهایی نیمه حقیقی درباره‌ زنان چاشنی دهد. یکی از نامه‌های مادرش، چگونگی روابط آن ها را روشن می‌سازد:"تو ستوه آور و آزار دهنده هستی و زندگی با تو بسیار دشوار است؛ خودخواهی‌ات همه‌ ویژگی های نیک تو را در بر گرفته است و همه‌ این ویژگی ها بیهوده است؛ زیرا تو نمی‌توانی از خرده‌گیری بر دیگران دوری کنی."

 

آرتور شوپهناور در 22 فوریه 1788، در شهر "دانتزیگ" آلمان (گدانسک در لهستان امروزی) دیده به جهان گشود. پدر او که پیشه بازرگانی داشت، به سبب مهارت، مزاج گرم، سرشت پابرجا و عشق به آزادی، نام آور بود. هنگامی که آرتور پنج سال داشت، پدرش از "دانتزیگ" به "هامبورگ" کوچ کرد؛ زیرا "دانتزیگ" به دلیل چیرگی "پروس" در سال 1793، استقلال خود را از دست داده ‌بود. بدین ترتیب، شوپنهاور جوان، میان تجارت و داد و ستد بزرگ شد و با وجود تشویق و تحریک پدر، این کار را ترک کرد، ولی اثرات آن در وی باقی ماند که عبارت بود از رفتاری کمابیش خشن، ذهنی حقیقت‌‌بین و شناختی نسبت به امور دنیا و مردم؛ همین امر، وی را در برابر فیلسوفان رسمی آکادمیک، که او از آنها بیزار بود، قرار داد. شوپنهاور می‌گوید:

"طبیعت، نهاد و یا اراده، از پدر به ارث می‌رسد و هوش، از مادر."


مادر او زنی باهوش بود و یکی از نام آور‌ترین داستان نویسان روزگار خود گردید. این زن از همنشینی با شوهر عامی خود چندان خشنود نبود و پس از مرگ او، آزادانه به عشق ورزی پرداخت و به "وایمار"، که در آن زمان، مناسب‌ترین مکان برای این گونه زندگی بود، رفت. آرتور شوپنهاور، همچون "هملت"، بر ضد ازدواج دوباره‌ مادرش شورش کرد. این درگیری با مادر سبب شد که او فلسفه خود را با باورهایی نیمه حقیقی درباره‌ زنان چاشنی دهد. یکی از نامه‌های مادرش، چگونگی روابط آن ها را روشن می‌سازد:
"تو ستوه آور و آزار دهنده هستی و زندگی با تو بسیار دشوار است؛ خودخواهی‌ات همه‌ ویژگی های نیک تو را در بر گرفته است و همه‌ این ویژگی ها بیهوده است؛ زیرا تو نمی‌توانی از خرده‌گیری بر دیگران دوری کنی."


از این رو مادر و فرزند از یکدیگر جدا شدند و شوپنهاور، گاهی مانند دیگر میهمانان به خانه‌ مادر خود می‌رفت؛ روابط آن دو بسیار رسمی و مودبانه گردید و آن ناسازگاری و کدورتی که گاهی میان افراد خانواده دیده می‌شود، بین آن دو وجود نداشت.

رابطه ی مادر و فرزند را "گوته" تیره‌تر کرد، زیرا به مادر خبر داد که فرزندش مردی بسیار نام آور خواهد شد؛ مادر هرگز نشنیده‌ بود که دو نابغه از یک خانواده به وجود بیاید. سرانجام، روزی، درگیری به اوج خود رسید و مادر، رقیب و فرزند خود را از پله‌ها پایین انداخت و فرزند به مادرش گفت که آیندگان، مادر را تنها از راه فرزند خواهند شناخت. پس از آن شوپنهاور به زودی "وایمار" را ترک گفت و دیگر میان آن دو دیداری صورت نگرفت.
تامس تافه می گوید:

"درباره‌ دیدگاه های او [شوپنهاور] درباره‌ زنان چیزی نمی‌توان گفت، جز این که این دیدگاه ها شاید کمی عجیب و غریب باشد."

 


شوپنهاور با پایان دوره‌ دبیرستان و دانشگاه، مدتی را به همنشینی با مردم و عشقبازی گذرانید که نتایج آن، در سرشت و فلسفه‌اش آشکار گردید. او افسرده و دریده و شکاک بار آمد؛ دچار وسوسه‌ ترس و گمان های بد شد، پیپ خود را در قفل و کلید نهان می‌کرد و هرگز نگذاشت تیغ سلمانی به گردنش برسد؛ همیشه زیر بالش خود طپانچه‌ای پُر می‌گذاشت، شاید برای آن که کار دزدان را آسان تر سازد. از سر و سدا بیزار بود و در این ‌باره می‌نویسد:

"... میزان بردباری که شخص می‌تواند در برابر سر و سدا داشته باشد، با استعداد ذهنی او نسبت عکس دارد و از این راه می‌توان به درجه هوش و استعداد او پی برد... سر و سدا برای مردم هوشمند، رنج و عذاب است... نیروی فراوانی که از برخورد اشیا و چکش زدن و افتادن آنها به وجود می آید، هر روز مرا رنج و عذاب داده ‌است."


شوپنهاور به کمک یک هندو از باورهای بوداییان آگاهی یافت و پس از بررسی و اندیشه زیاد به آیین بودایی، باور کامل پیدا کرد. وی از این که قدر و اهمیت‌اش را کسی نمی شناخت، سخت آشفته گردیده و این حس در او به درجه‌ بیماری رسیده‌ بود.

"رساله ی اجتهادیه" او در سال 1812 با نام "چهار اصل دلیل کافی" نوشته شد و پس از آن، شوپنهاور، همه‌ زمان خود را صرف تدوین شاهکار خود به نام "جهان همچون اراده و تصور" نمود. به نظر او این کتاب دیگ جوش پر از اندیشه ها و باورهای کهن نیست، بلکه از اندیشه‌ای زیبا و تازه ترکیب شده است. این امر بیانگر خودخواهی و غرور گستاخانه‌ای است، ولی بسیار درست است.

شوپنهاور با نوشتن این کتاب، مدعی شد که پاسخ همه‌ مسایل فلسفی را یافته است؛ تا آنجا که می‌خواست بر نگین انگشتری خود، تصویر "سفینکس" را در حال انداختن خود به گرداب، نقش کند؛ زیرا سفینکس گفته بود که اگر کسی برای مسایل و چیستان‌های او پاسخی بیابد، خود را به گرداب خواهد افکند.

با این همه، کتاب شوپنهاور، توجه مردم را جلب نکرد؛ مردم به اندازه کافی بدبخت بودند و دیگر نمی‌‌خواستند کتابی درباره‌ بدبختی و سیه ‌روزی خویش بخوانند. از این رو، شوپنهاور به سختی از مردم رنجید و نسبت به اجتماع بدبین گشت. شانزده سال پس از انتشار این کتاب، به شوپنهاور خبر رسید که بخش بزرگی از نسخه های چاپی کتاب را به جای کاغذ باطله فروخته ‌اند.

 


شوپنهاور همه‌ باورها و آرای خود را در این کتاب گنجانید؛ تا آنجا که کتاب های دیگر او، تنها شرح این کتاب به شمار می رود. وی در سال 1836، رساله‌ای به نام "اراده در طبیعت" منتشر کرد که تا اندازه‌ای در کتاب "جهان همچون اراده و تصویر"، که در سال 1844 منتشر شد، گنجانیده شده‌ بود. او در سال 1841، کتابی به نام "دو مسئله‌ بنیادی اخلاقی" نوشت و در سال 1851، کتابی به نام "مقدمات و ملحقات" را منتشر کرد که می‌توان آن را به "پیش غذاها و دسرها" نیز برگردان کرد. این کتاب به انگلیسی به نام "مقاله ها" یا "رساله ها" برگردان شده است و از خواندنی‌ترین آثار او به شمار می رود. شوپنهاور در ازای نوشتن آن، تنها ده جلد از نسخه های چاپی آن را دریافت کرد. با چنین شرایطی، خوشبین بودن دشوار است.

شوپنهاور آرزو داشت که فلسفه‌ خود را در یکی از دانشگاه های بزرگ آلمان تدریس کند؛ این فرصت در سال 1822 پیش آمد و وی را به عنوان دانشیار به دانشگاه "برلین" فرا خواندند. او از روی عمد، همان ساعاتی را که هگل در آن درس می داد، برای تدریس برگزید و بر این باور بود که دانشجویان به او و هگل همچون آیندگان خواهند نگریست؛ ولی به دلیل عدم پیشباز دانشجویان، ناگزیر شد در اتاق خالی تدریس کند. از این رو، از امر تدریس کنار گرفت و برای انتقام، هجونامه‌های* تلخی بر ضد هگل نوشت. در سال 1831، بیماری وبا شهر "برلین" را فرا گرفت و هگل و شوپنهاور هر دو گریختند، ولی هگل پس از بازگشت، گرفتار بیماری شد و پس از چند روز درگذشت. شوپنهاور به "فرانکفورت" رفت و مانده عمر هفتاد و دو ساله‌ی خود را در آنجا سپری کرد.

دانشگاه ها از او و آثارش بی‌خبر بودند؛ گویا هر پیشرفت مهم فلسفی می‌بایست بیرون از فضای دانشگاه صورت گیرد. نیچه می‌گوید:

"هیچ چیز، دانشمندان آلمان را مانند عدم شباهتی که میان شوپنهاور و آنان بود رنج نداد."

 

سرانجام، شوپنهاور به نام‌آوری رسید و نزد همگان، پرآوازه گشت. مردم طبقه‌ متوسط از وکلا و پزشکان و بازرگانان، او را فیلسوفی یافتند که با واژه های بر سروسدای مظنونات [ =پندارها ] دانش الهی سر‌ و ‌کار ندارد؛ بلکه دیدگاهی پذیرفتنی درباره‌ رویدادها و زندگی روزانه دارد. اروپایی که از بردباری ها و کوشش های 1848 سرخورده بود، به پیشباز این فلسفه که بازتاب نومیدی 1815 بود، رفت. حمله دانش به الهیات، نفرت سوسیالیسم از تهیدستی و جنگ و اجبار حیاتی درگیری برای زندگی؛ همگی عواملی بودند که سبب نام‌آوری شوپنهاور شدند.

وی با آزمندی، همه‌ گفتارهایی را که درباره او می‌نوشتند، می خواند؛ از دوستان خود درخواست کرده ‌بود که هرچه درباره‌ او چاپ می‌شود، برایش بفرستند. در سال 1854، واگنر نسخه‌ای از "حلقه نیبلونگ" را به همراه ستایشی از فلسفه موسیقی شوپنهاور برای او فرستاد. بدین ترتیب، این بدبین بزرگ در سنین پیری تا اندازه‌ای خوشبین گردید؛ پس از غذا به گرمی، فلوت می‌نواخت و از روزگار سپاسگزار بود که او را از آتش جوانی رهانیده ‌است. در سال 1858و در هفتادمین سال زایش وی، از همه بخش‌های اروپا، سیل تبریک و شادباش به سوی او روان گردید.

شوپنهاور تنها دو سال پس از کسب چنین آوازه‌ای زنده ماند و در 21 سپتامبر 1860، ]در فرانکفورت[ هنگامی که به تنهایی سرگرم خوردن صبحانه بود و گویا تندرست به نظر می‌رسید؛ درگذشت. [در اتاق کارش دو مجسمه‌ برنزی وجود داشت: یکی از کانت و دیگری از بودا]

 



گردآوری و ویرایش: مریم فودازی

برگرفته از:
- ویل دورانت، تاریخ فلسفه، برگردان عباس زریاب، چاپ هجدهم، تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی، تابستان ۱۳۸۴.
- تافه، تامس؛ فلسفه ی آرتور شوپنهاور؛ برگردان عبدالعلی دست غیب؛ نشر پرسش، 1379.

* سروده‌ای که در آن، کسی را دشنام دهند یا سرزنش کنند.

 

 

نگاهی به تاریخچه باشگاه فوتبال پرسپولیس تهران فوتبال

فوتبال,پرسپولیس تهران,تاریخچه پیروزی, انیمیشن,history of perspolis,نگاهی به تاریخچه باشگاه فوتبال پرسپولیس تهران, بازی جدید با لینک مستقیم , سریال,,دانلود رایگان فیلم, آهنگ

نگاهی به تاریخچه باشگاه فوتبال پرسپولیس تهران فوتبال

پرسپولیس یک واژهٔ یونانی به معنای شهر پارسی است که از دو واژهٔ «پرسه» (به یونانی: Πέρσης) به معنای پارسی و «پولیس» (به یونانی: Πόλις) به معنای شهر تشکیل شده‌است. یونانیان باستان به پارسه یا تخت جمشید، پایتخت دودمان هخامنشیان، پرسپولیس می‌گفتند. در سال ۱۳۶۰، سازمان تربیت بدنی نام بولینگ عبده را به مجموعه ورزشی شهید چمران تغییر داد و قرار شد پرسپولیس از سال ۱۳۶۱، با نام دیگری فعالیت کند. بازیکنان در اعتراض به این تصمیم، در بازی با هما در جام باشگاه‌های تهران حاضر نشدند و قهرمانی این مسابقات را از دست دادند. در دی ۱۳۶۵، پرسپولیس تحت پوشش بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی قرار گرفت. بنیاد مستضعفان تصمیم گرفت نام تیم را به «آزادی» تغییر دهد. بازیکنان با این تغییر نام موافق نبودند. در ۲۷ بهمن ۱۳۶۵، نام باشگاه رسماً به «پیروزی» تغییر یافت. اداره کل تربیت بدنی استان تهران در اطلاعیه‌ای اعلام کرد که «این تغییر نام به پیشنهاد بازیکنان صورت گرفته‌است.» با این وجود، رسانه‌ها و مردم ایران بیشتر نام پرسپولیس را به کار می‌برند. در آگهی ثبت نمادی که شرکت فرهنگی ورزشی پرسپولیس در سال ۱۳۷۰ به ثبت رسانده، این توضیح آمده‌است: «کلمه پرسپولیس و علامت فانتزی. تصویر جامی که از دو طرف با دو سر اسب هخامنشی تلاقی دارد.»رنگ قرمز یکی از مهمترین نمادهای باشگاه فوتبال پرسپولیس به شمار می‌آید. به جز فصل ۸۶-۱۳۸۵ و چند بازی لیگ قهرمانان آسیا ۲۰۰۹ که بازیکنان پرسپولیس لباس‌های راه‌راه سفید و قرمز پوشیدند، از آغاز همواره رنگ اصلی پیراهن پرسپولیس قرمز بوده‌است. از این رو آنان را «ارتش سرخ» و «سرخپوشان» می‌نامند. پیراهن دوم باشگاه نیز به طور سنتی سفید بوده است. از فصل ۹۰-۱۳۸۹ پیراهن دوم باشگاه به رنگ مشکی تغییر کرد که در پی آن در فصل ۹۱-۱۳۹۰ نیز این رنگ به عنوان رنگ دوم پیراهن باشگاه برگزیده شد. در یک نظرسنجی که پیش از لیگ دهم از سوی پایگاه خبری باشگاه پرسپولیس انجام شد، ۴۲ درصد از هواداران، رنگ مشکی و ۱۷ درصد رنگ سفید را برای رنگ پیراهن دوم باشگاه برتری داده‌اند. پرسپولیس در فرهنگ عامه و رسانه‌ها پرسپولیس به عنوان یک باشگاه فوتبال، کاملاً در میان مردم ایران شناخته‌شده‌است. عادل فردوسی‌پور در مجله ورلدساکر در این باره می‌نویسد: «نخستین پرسشی که هواداران فوتبال در ایران از یکدیگر می‌پرسند این است که قرمز هستی یا آبی؟» رسانه‌های ایران به شدت اخبار این باشگاه را پوشش می‌دهند و «حاشیه»های زیادی پیرامون افراد حاضر در باشگاه است. افکار عمومی ایران امروز نیز همانند دیگر جوامع،تحت تاثیر این رسانه‌های ورزشی قرار دارند. در چند سال اخیر بیش از ۵۰ وبگاه در فضای اینترنت با نام پرسپولیس وجودداشته‌است. برخی از این وبگا‌های هواداری و خبری، خود را «سایت کانون هواداران پرسپولیس» و یا «سایتی رسمی» معرفی می‎کنند. دسته‎ای از این وبگاه‌ها که خط مشی حمایتی یا مخالفتی با گروه یا اشخاص خاصی دارند، منتسب به لیدرها و افراد نزدیک به اشخاص مرتبط با باشگاه دانسته می‎شوند. در پی پوشش گسترده اخبار باشگاه و شعارهای خاص روی سکوهای ورزشگاه، در سال‌های اخیر امنیت شغلی مدیران عامل و مربیان این باشگاه همواره در خطر قرار داشته‌است، جان دیوردن، نویسنده وب‌گاه گل در گزارشی با نام «تردید آسیا: آیا مربیگری پرسپولیس بزرگترین و دشوارترین کار در فوتبال آسیا است؟»، جو رسانه‌ها را «جانوری ترسناک» و مربیگری این تیم را «شغلی پرفشار» توصیف می‌کند.در فصل ۸۷-۱۳۸۶ که به قهرمانی پرسپولیس در جام خلیج فارس منتهی شد، فیلم مستندی با نام مردان پرسپولیس درباره این باشگاه ساخته‌شد. قرار بود قسمت دوم این فیلم در سال بعد ساخته شود که با مخالفت داریوش مصطفوی، مدیرعامل آن زمان پرسپولیس این فیلم ساخته‌نشد. سانسور و کیفیت پائین ساخت این فیلم با انتقادهایی همراه بود.همچنین در دهه‌های ۱۳۴۰، (عزیز اصلی) ۱۳۵۰ (محراب شاهرخی) و ۱۳۷۰ (احمدرضا عابدزاده، علی پروین، حمید استیلی و افشین پیروانی) نیز شماری از بازیکنان این باشگاه در فیلم‌های سینمای ایران به بازیگری پرداختند.در سال ۱۳۸۸، پرسپولیس به عنوان نخستین باشگاه ایرانی ساخت سرود رسمی‌اش را با همکاری داریوش خواجه‌نوری، خواننده و گیتاریست ایرانی آغاز کرد. این ترانه «آهنگ سرخ» نام دارد و بازیکنان سابق باشگاه آن را خوانده‎اند. پیش از این نیز خوانندگانی مانند فرزین برای پرسپولیس خوانده‌بودند. قاسم افشار نیز در دهه ۷۰ آلبومی با نام «قرمزته» منتشر کرده‌بود.پرسپولیس و سیاستدر دوران پهلویپیش‎زمینه‎ها (پیش از ۱۳۴۷) پیش از شکل‎گیری پرسپولیس، خاستگاه آن یعنی شاهین درگیر جریانات سیاسی شده‎بود و سیاست میراث پرسپولیس از شاهین بود، مردم کوچه و خیابان، شاهین را مرکز جریان ضدشاهنشاهی می‌دانستند و اکثر هواداران شاهین از مخافان بودند، جریانات سیاسی و نفوذ پرویز خسروانی باعث انحلال شاهین شد. رابطه پرسپولیس و دربار (۱۳۵۷-۱۳۴۷) پس از انحلال شاهین، هوادارانش به جهت حضور بازیکنان شاهین در پرسپولیس، از سال ۱۳۴۷ به این تیم گرویدند و تا سال ۱۳۵۷، سکوهای پرسپولیس، کمابیش جایگاه مخالفان شاه محسوب می‎شد. تاج که نماد حکومت شاهنشاهی محسوب می‎شد نیز در تقابل و رقابت با این پرسپولیس قرار گرفت.به جز علی عبده، محمد خاتم، فرمانده نیروی هوایی شاهنشاهی ایران و فاطمه پهلوی، عضوی از خانواده سلطنتی ایران نیز به پرسپولیس نزدیک بودند و کماکان رابطه خوبی با پرویز خسروانی نداشتند. بنابراین پرسپولیس جایگاه مناسبی برای مخالفان بود چرا که مانند شاهین «ظاهر مخالف» نداشت. عبده نزد خانواده شاه محبوبیت داشت، چنانچه افتتاح طبقه دوم بولینگ عبده توسط محمدرضا و فرح پهلوی انجام شد؛ اما پس از سال ۱۳۵۴ و درگذشت خاتم، روابط عبده با فاطمه پهلوی و دربار رو به تیرگی گرایید. در دوران جمهوری اسلامیاوایل انقلاب و دهه ۶۰ (۱۳۷۰-۱۳۵۷) پس از انقلاب، پرسپولیس به مانند تاج، در دست انقلابیون قرار گرفت، ملی شد و تغییر نام داد؛ و سپس تحت نظر بنیاد مستضعفان قرار گرفت،به نوشته هوشنگ شهابی در دانشنامه ایرانیکا، حکومت جدید پس از انقلاب دل خوشی از فوتبال نداشت و مخالفان شاه معتقد بودند که او برای دور نگه‌داشتن جوانان از سیاست، تب فوتبال را در جامعه رواج می‎داده‌است. در دهه ۶۰ تقابل فوتبال و سیاست بارها منجر به تحریک تماشاگران و سکوهای پرسپولیس شدو این مهر تائیدی بود بر دیدگاه حکومت که تب فوتبال بر ضد انقلاب است. در این دهه محمد دادکان و محمدحسن انصاری‌فرد از جمله بازیکنان پرسپولیس بودند که در دوران بازیگری خود وارد جریانات سیاسی شدند. دهه ۷۰ و آغاز ورود سیاسیون (۱۳۸۰-۱۳۷۰) به طور کلی (و به شکل خاص در باشگاه استقلال) اولین جرقه ورود سیاسیون و سیاست به فوتبال در سال ۱۳۶۹ زده‎شد. سیاست در قبال فوتبال آرام‌تر شد و پوشش تلویزیونی مسابقات افزایش یافت، پرسپولیس و استقلال در این دهه درگیر جناح‎بندی‎های سیاسی شدند اما تا پیش از دوم خرداد جناح‎بندی‎های آنان تقریباً نامشخص بود. در سال ۱۳۷۲ به اصرار حسن غفوری‌فرد، پرسپولیس زیر نظر فردی از کابینه هاشمی رفسنجانی (حسین محلوجی) قرار گرفت.در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ علیرغم انتظارات، امیر عابدینی، مدیرعامل وقت پرسپولیس و جمعی از بازیکنان در اقدامی از علی‌اکبر ناطق‌نوری حمایت کردند و در آن سو علی فتح‎الله‎زاده، مدیرعامل وقت استقلال به همراه بازیکنان و مربیان در نامه‎ای سرگشاده به حمایت از محمد خاتمی پرداختند. این آخرین باری بود که دو باشگاه بدین شکل علنی و صریح موضع‎گیری سیاسی کردند.دو سال بعد، در ۲۰ تیر ۱۳۷۸ یعنی دو روز پس از واقعه کوی دانشگاه، در حالی که جامعه هنوز دچار التهاب بود و «با وجود شایعات و مشکلات، در فضایی نه‎چندان دلچسب و گرم»، بازی سنتی پرسپولیس–استقلال در فینال جام حذفی با آرامش برگزار شد و علی‎رغم تلاش‌های انجام‎شده برای تحریک تماشاگران، هیچ شعار سیاسی شنیده نشد.دهه ۸۰ (۱۳۹۰-۱۳۸۰) پس از آن که در سال ۱۳۸۰، رای دادگاه به تعلق پرسپولیس به دولت صادر شد، محسن مهرعلیزاده، رئیس وقت تربیت بدنی تلاش کرد که در ترکیب هیئت مدیره پرسپولیس از افراد متمایل به اصلاح‌طلبی استفاده نماید. پس از آغاز دوران ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد و برگزاری انتخابات شورای اسلامی شهر تهران، یاران احمدی‌نژاد توافق کردند تا پرسپولیس زیر نظر شهرداری تهران به کار خود ادامه دهد.پیش از انقلاب پرسپولیس پیش از ساخته شدن ورزشگاه آزادی، بازی‌های خود را در ورزشگاه امجدیه (شهید شیرودی کنونی) برگزار می‌کرد و زمانی که بنیانگذاری شده‌بود، ورزشگاهی مجهز به استخر، زمین ژیمناستیک و بولینگ در مجموعه بولینگ عبده (شهید چمران کنونی) داشت. این مجموعه در مرداد ۱۳۵۷ آتش گرفت. عبده در شهرک اکباتان زمینی خرید و در آن‌جا یک ورزشگاه فوتبال با نام «آپادانا» بنا کرد، پرسپولیس به علت کمبود امکانات برای هوادارانش و همکاری‌نکردن دیگر باشگاه‌ها، تنها یک بازی در ورزشگاه آپادانا انجام داد و پس از آن، از آپادانا به عنوان زمین تمرین استفاده کرد. به دلیل حمایت نکردن دیگر باشگاه‌های ایران از حرفه‌ای‌گری پرسپولیس، عبده در سال ۱۳۵۲ ورزشگاه آپادانا را به ارزش ۲۰۰٬۰۰۰ تومان به باشگاه راه‌آهن فروخت، ورزشگاه آپادانا امروز ورزشگاه راه‌آهن نامیده می‌شود و در همسایگی ورزشگاه شهید دستگردی قرار دارد. پس از انقلاب، در سال ۱۳۵۹ بنیاد مستضعفان و جانبازان دارایی‌های باشگاه را مصادره کرد.پس از انقلاب هواداران پرسپولیس در ورزشگاه آزادی تهران، ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۷، پرسپولیس–سپاهان، هفته ۳۴ام لیگ برتر ایران ۸۷-۱۳۸۶باشگاه پرسپولیس ورزشگاه اختصاصی ندارد و برای بازی‌های خانگی خود ورزشگاه آزادی تهران را اجاره می‌کند. تیم ملی فوتبال ایران و استقلال تهران نیز در این ورزشگاه به میدان می‌روند.در پی بازسازی چمن ورزشگاه آزادی در فصل ۸۲-۸۱، پرسپولیس بازی‌های خانگی خود را در ورزشگاه تختی برگزار کرد. در روزهای پایانی سال ۱۳۸۴، وبگاه رسمی باشگاه خبرهایی دربارهٔ این که پرسپولیس «ورزشگاه شهر قدس» را خریده‌است، منتشر کرد؛اما این ماجرا به علت مشکلات مالی و حقوقی باشگاه پایان یافت و به ثمر نرسید.زمین تمرین پیش از انقلاب، زمین‌های تمرین پرسپولیس ورزشگاه آپادانا و بولینگ عبده بود. وقتی بولینگ عبده مصادره شد پرسپولیس در تپه‌های داوودیه تمرین می‌کرد. در سالیان اخیر، تمرینات تیم اصلی بیشتر در ورزشگاه کارگران انجام می‌شد. در شهریور ۱۳۸۷، پس از انتقال باشگاه راه‌آهن به شهرری، پرسپولیس ورزشگاه راه‌آهن را به ارزش ۱۵۰ میلیون تومان برای یک سال اجاره کرد و پس از ۳۵ سال به ورزشگاه خانگی دیرین خود در شهرک اکباتان بازگشت. هم‌اکنون تیم اصلی پرسپولیس در «مجموعه ورزشی خیریه عمل» تمرین می‌کند. تیم‌های پایهٔ نیز در ورزشگاه شهید درفشی‌فر تمرین و بازی می‌کنند. هواداران و هماوردان هواداران هجوم هواداران پرسپولیس به زمین چمن ورزشگاه آزادی پس از قهرمانی در لیگ برتر ۸۷-۸۶پرسپولیس باشگاه پرهواداری است، بر پایه نظرسنجی های انجام شده باشگاه پرسپولیس به عنوان پرهوادارترین باشگاه فوتبال ایران معرفی شده است و بنا بر اعلام وبگاه رسمی، باشگاه برای هوادارنش ارزش بسیاری قائل است، با این که باشگاه پرسپولیس در تهران قرار دارد، در سراسر ایران هوادار دارد و در بازی‌های خارج از خانه نیز عده زیادی برای تشویق آن‌ها به ورزشگاه می‌روند. این باشگاه در [افغانستان] و امارات متحده عربی نیز هوادارانی دارد. عادل فردوسی‌پور در مجله ورلدساکر می‌نویسد: «پرسپولیس با بیش از ۳۰ میلیون هوادار به عنوان محبوب‌ترین باشگاه آسیا شناخته می‌شود.» بنا بر نوشته همشهری‌آنلاین، کنفدراسیون فوتبال آسیا در فهرستی پرسپولیس را بالاتر از الهلال عربستان و دالیان چین پرهوادارترین باشگاه آسیا معرفی کرده‌بود. همچنین، این باشگاه رکورد پرتماشاگرترین بازی لیگ قهرمانان آسیا را با ۹۵٫۲۲۵ نفر تماشاگر در سال ۲۰۰۹ و در بازی با بنیادکار ازبکستان، در اختیار دارد. همچنین این باشگاه تا کنون حدود ۱میلیونهوادار رسمی دارد که از تعداد هواداران عضو شده باشگاه رئال مادرید بیشتر استهماورداناستقلال تهران بازی میان پرسپولیس و استقلال، دو باشگاه پرهوادار و پرافتخار ایران، مهم‌ترین مسابقهٔ باشگاهی فوتبال در ایران است. نخستین بازی دو تیم در روز ۱۶ فروردین ۱۳۴۷، نخستین بازی رسمی پرسپولیس بود که با نتیجهٔ بدون گل پایان یافت.فردای آن روز، روزنامه کیهان ورزشی (مهمترین روزنامه ورزشی آن زمان) روی جلد خود هیچ چیز از بازی ننوشت و تیتری از فوتبال دخترها داشت. بر خلاف گذشته، امروزه این بازی همواره با حساسیت بالا و تماشاگران زیاد همراه است و برگزاری آن بازتاب‌های زیادی در ایران دارد. معمولاً این بازی را حدود ۱۰۰٬۰۰۰ نفر در ورزشگاه آزادی تهران تماشا می‌کنند، این شهرآورد گاهی به خشونت میان بازیکنان، و درگیری میان هواداران می‌انجامد و هولیگان‌ها به ناوگان حمل و نقل عمومی از جمله اتوبوس‌ها آسیب می‌زنند، مجله ورلدساکر در شماره ژوئیه ۲۰۰۸ خود، فهرستی از ۵۰ شهرآورد دنیا منتشر کرد؛ و شهرآورد تهران را در رتبه ۱ام آسیا و ۲۲وم جهان قرار داد.سپاهان اصفهان با این که پرسپولیس و سپاهان هر دو از باشگاه فوتبال شاهین به وجود آمدند، در گذشته بازی این دو هماوردی محسوب نمی‌شد. با آغاز جام خلیج فارس و قهرمانی باشگاه‌های اصفهانی در جام‌های فوتبال ایران، به اهمیت بازی‌های رودرروی باشگاه‌های اصفهان و تهران افزوده‌شد. پس از نبرد قهرمانی پرسپولیس و سپاهان در جام حذفی ۸۵-۱۳۸۴ و لیگ برتر ۸۷-۱۳۸۶، این حساسیت و اهمیت دوچندان شد، به گونه‌ای که هم‌اکنون این هماوردی از مهمترین بازی‌های دو باشگاه در هر فصل است.

 فوتبال,پرسپولیس تهران,تاریخچه پیروزی, انیمیشن,history of perspolis,نگاهی به تاریخچه باشگاه فوتبال پرسپولیس تهران, بازی جدید با لینک مستقیم , سریال,,دانلود رایگان فیلم, آهنگ,

 

تاریخچه


پیش از انقلاب


دهه ۱۳۴۰

 

 

 

پیوستن بازیکنان تیم فوتبال منحل شده شاهین تهران به پرسپولیس، باعث محبوبیت این تیم شد.
باشگاه ورزشی پرسپولیس متعلق به «شرکت سی.آر.سی» در دی ماه سال ۱۳۴۲ به دست علی عبدُه در اوین و جاده قدیم شمیرانات بنیانگذاری شد. باشگاه اصلاً در بولینگ و چند ورزش دیگر فعال بود (بولینگ عبده) و یک تیم فوتبال در دسته دوم تهران داشت. در آن سو، و در تاریخ ۱۸ تیر ۱۳۴۶؛ باشگاه شاهین که در دهه ۱۳۴۰ بازیکنان زیادی در تیم ملی ایران داشت و در میان مردم محبوب بود، به دستور سازمان ورزش و تفریحات ایران رسماً منحل شد. با رایزنی‌های عبده با پرویز دهداری (مربی شاهین) و مسعود برومند (سرپرست شاهین)، بیشتر بازیکنان باشگاه شاهین به پرسپولیس پیوستند و باعث شهرت و محبوبیت آن شدند. دهداری مربی و برومند سرپرست پرسپولیس شدند و باشگاه توانست در مسابقات رده‌بندی دسته‌های کشور در گروه خود اول شود و به بالاترین دسته لیگ فوتبال ایران راه یابد، آن‌ها در مسابقات قهرمانی آسیا (مسابقاتی که میان تیم‌های ایرانی برای شرکت در جام باشگاه‌های آسیا برگزار شد) نیز قهرمان شدند و به عنوان نخستین نماینده ایران به جام باشگاه‌های آسیا رفتند.
در سال ۱۳۴۸، محمود خیامی، مدیر کارخانه ایران ناسیونال که از هواداران شاهین بود تصمیم گرفت برای تبلیغ خودروی تازه‌تولید پیکان از بازیکنان پرسپولیس استفاده کند و پس از امضای پروتکل همکاری با عبده بازیکنان پرسپولیس به شکل دسته‌جمعی به باشگاه پیکان کوچیدند و با این تیم موفق به کسب مقام قهرمانی در جام جام باشگاه‌های تهران ۱۳۴۸ شدند، در حالی که پرسپولیس در جایگاه یازدهم قرار گرفت. یک سال بعد بازیکنان به پرسپولیس بازگشتند و تحت رهبری حسین فکری، پس از تاج در جای دوم جام باشگاه‌های تهران ۱۳۴۹ قرار گرفتند. در همین سال دست پرسپولیس از جام منطقه‌ای هم کوتاه ماند.


دهه ۱۳۵۰ تا انقلاب

 

بازیکنان پرسپولیس در سال ۱۳۵۰. پرسپولیس در این سال با ۱۳ پیروزی و ۱ شکست از ۱۴ بازی جام منطقه‌ای ایران ۱۳۵۰ به نخستین قهرمانی تاریخ خود رسید.
در سال ۱۳۵۰، پرسپولیس تحت مربیگری آلن راجرز در دومین دوره جام منطقه‌ای به قهرمانی رسید. یک سال بعد، عبده اعلام کرد باشگاه پرسپولیس حرفه‎ای است و بازیکنانش فقط در بازی‎های حرفه‌ای شرکت خواهند کرد. بنابراین بازیکنان به دو دسته تقسیم شدند و عده‎ای در تیم حرفه‎ای و عده‌ای در تیم آماتور عضویت یافتند. در آن سال مسابقات فوتبال کشوری در ایران برگزار نگردید، و پرسپولیس که در جام باشگاه‌های تهران ۱۳۵۱ با تیم آماتورهایش شرکت کرده‌بود، در میان ۱۶ تیم در جای یازدهم قرار گرفت. در آن دوره پرسپولیس در ورزشگاه اختصاصی خود موسوم به ورزشگاه آپاداناتمرین می‎کرد و عبده برای فعال نگه‎داشتن تیم اصلی، باشگاه‎های صاحب‌نامی همچون سائوپائولو و چلسی را برای بازی دوستانه به تهران آورد. اما در سال ۱۳۵۲ به دلیل عدم وجود زیرساخت‎های فوتبال حرفه‎ای در ایران و اعتراض خسروانی به آتابای، رئیس وقت فدراسیون فوتبال ایران عبده پس از فروش ورزشگاه باشگاه فعالیت حرفه‎ای پرسپولیس را منحل کرد.
پرسپولیس در این سال‎ها، کم‎کم از مکتب شاهین فاصله گرفت.
جام تخت جمشید در سال ۱۳۵۲ بازگشایی شد. در ۵ دوره‌ای که از این جام برگزار شد، پرسپولیس همواره از بهترین تیم‌ها بود و به ۲ قهرمانی (۱۳۵۲ و ۱۳۵۴) و ۳ نایب‌قهرمانی (۱۳۵۳، ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶) رسید، جام تخت جمشید ۱۳۵۷ نیز در حال انجام بود که با روی‌دادن انقلاب نیمه‌کاره ماند، پرسپولیس در این جام با یک امتیاز کمتر از شهباز دوم بود.
پرسپولیس تا پایان جام تخت جمشید پرافتخارترین باشگاه فوتبال ایران بود.


پس از انقلاب


انقلاب و دهه ۱۳۶۰
علی پروین ملقب به «سلطان» که از بهترین بازیکنان تاریخ فوتبال ایران است، در دهه ۶۰ مربی–بازیکن پرسپولیس بود.
پس از انقلاب، باشگاه تحت تاثیر آن قرار گرفت و لیگ کشوری فوتبال ایران منحل شد. بسیاری از بازیکنان تیم عوض شدند، اما توانستند در جام شهید اسپندی (۱۳۵۸) قهرمان شوند، با آغاز جنگ ایران و عراق و دهه ۱۳۶۰، لیگ فوتبال سراسری ایران همچنان تعطیل بود (تا سال ۱۳۶۸ که جام قدس برگزار گردید) و پرسپولیس تنها در جام باشگاه‌های تهران شرکت می‌کرد، این باشگاه در ۱۰ دوره برگزاری این جام در دهه ۶۰، به ۷ قهرمانی و ۲ نایب‌قهرمانی دست یافت. در سال ۱۳۶۶، پرسپولیس در کنار قهرمانی در جام حذفی تهران و جام باشگاه‌های تهران، موفق به کسب اولین قهرمانی خود در جام حذفی ایران هم شد تا در یک سال ۳ جام بگیرد.
دهه ۱۳۷۰
دهه ۱۳۷۰، برای باشگاه موفقیت‌آمیز بود و با یک قهرمانی در جام برندگان جام آسیا آغاز شد. پرسپولیس در ۱۰ دوره جام آزادگان شرکت کرد و به ۴ قهرمانی و ۳ نایب‌قهرمانی دست‌یافت، این باشگاه در این سال‌ها از پایه‌های اصلی تیم ملی فوتبال ایران بود، تا جایی که در جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه ۹ نفر از ۲۲ بازیکن ایران در آن زمان عضو این تیم بودند، پرسپولیس در این دهه به ۲ قهرمانی جام حذفی و ۳ بار سومی جام باشگاه‌های آسیا نیز دست یافت.


دهه ۱۳۸۰
پرسپولیس با برد در هفته پایانی ۸۷-۸۶ برابر سپاهان پس از ۶ سال نخستین قهرمانی‌اش را به دست آورد.
با آغاز دهه ۱۳۸۰، لیگ برتر فوتبال ایران راه‌اندازی شد و پرسپولیس در نخستین دوره آن قهرمان شد، فصل بعد، پرسپولیس از نخستین دوره لیگ قهرمانان آسیا حذف شد و در لیگ نتایج خوبی نگرفت. این سال‌ها آغاز دورانی بود که سالنامه رسمی باشگاه آن را «دوران جدال با بحران» نامیده‌است، تا جایی که پرسپولیس حتی مقام ۹ام لیگ را هم تجربه کرد. دو فصل بعد، پرسپولیس پس از ۶ سال دوری از جام در جام خلیج فارس ۸۷-۱۳۸۶ به قهرمانی رسیدو این دهه را با دو قهرمانی متوالی در جام حذفی (۸۹-۱۳۸۸ و ۹۰-۱۳۸۹) به پایان برد.
نام، نماد و رنگ


تخت جمشید


پیراهن پرسپولیس در فصل ۸۷-۱۳۸۶ تولید اول‌اشپورت




پرسپولیس یک واژهٔ یونانی به معنای شهر پارسی است که از دو واژهٔ «پرسه» (به یونانی: Πέρσης) به معنای پارسی و «پولیس» (به یونانی: Πόλις) به معنای شهر تشکیل شده‌است. یونانیان باستان به پارسه یا تخت جمشید، پایتخت دودمان هخامنشیان، پرسپولیس می‌گفتند.
در سال ۱۳۶۰، سازمان تربیت بدنی نام بولینگ عبده را به مجموعه ورزشی شهید چمران تغییر داد و قرار شد پرسپولیس از سال ۱۳۶۱، با نام دیگری فعالیت کند. بازیکنان در اعتراض به این تصمیم، در بازی با هما در جام باشگاه‌های تهران حاضر نشدند و قهرمانی این مسابقات را از دست دادند. در دی ۱۳۶۵، پرسپولیس تحت پوشش بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی قرار گرفت. بنیاد مستضعفان تصمیم گرفت نام تیم را به «آزادی» تغییر دهد. بازیکنان با این تغییر نام موافق نبودند. در ۲۷ بهمن ۱۳۶۵، نام باشگاه رسماً به «پیروزی» تغییر یافت. اداره کل تربیت بدنی استان تهران در اطلاعیه‌ای اعلام کرد که «این تغییر نام به پیشنهاد بازیکنان صورت گرفته‌است.» با این وجود، رسانه‌ها و مردم ایران بیشتر نام پرسپولیس را به کار می‌برند.
در آگهی ثبت نمادی که شرکت فرهنگی ورزشی پرسپولیس در سال ۱۳۷۰ به ثبت رسانده، این توضیح آمده‌است: «کلمه پرسپولیس و علامت فانتزی. تصویر جامی که از دو طرف با دو سر اسب هخامنشی تلاقی دارد.»

رنگ قرمز یکی از مهمترین نمادهای باشگاه فوتبال پرسپولیس به شمار می‌آید. به جز فصل ۸۶-۱۳۸۵ و چند بازی لیگ قهرمانان آسیا ۲۰۰۹ که بازیکنان پرسپولیس لباس‌های راه‌راه سفید و قرمز پوشیدند، از آغاز همواره رنگ اصلی پیراهن پرسپولیس قرمز بوده‌است. از این رو آنان را «ارتش سرخ» و «سرخپوشان» می‌نامند. پیراهن دوم باشگاه نیز به طور سنتی سفید بوده است. از فصل ۹۰-۱۳۸۹ پیراهن دوم باشگاه به رنگ مشکی تغییر کرد که در پی آن در فصل ۹۱-۱۳۹۰ نیز این رنگ به عنوان رنگ دوم پیراهن باشگاه برگزیده شد. در یک نظرسنجی که پیش از لیگ دهم از سوی پایگاه خبری باشگاه پرسپولیس انجام شد، ۴۲ درصد از هواداران، رنگ مشکی و ۱۷ درصد رنگ سفید را برای رنگ پیراهن دوم باشگاه برتری داده‌اند.


پرسپولیس در فرهنگ عامه و رسانه‌ها
پرسپولیس به عنوان یک باشگاه فوتبال، کاملاً در میان مردم ایران شناخته‌شده‌است. عادل فردوسی‌پور در مجله ورلدساکر در این باره می‌نویسد: «نخستین پرسشی که هواداران فوتبال در ایران از یکدیگر می‌پرسند این است که قرمز هستی یا آبی؟» رسانه‌های ایران به شدت اخبار این باشگاه را پوشش می‌دهند و «حاشیه»های زیادی پیرامون افراد حاضر در باشگاه است. افکار عمومی ایران امروز نیز همانند دیگر جوامع،تحت تاثیر این رسانه‌های ورزشی قرار دارند. در چند سال اخیر بیش از ۵۰ وبگاه در فضای اینترنت با نام پرسپولیس وجودداشته‌است. برخی از این وبگا‌های هواداری و خبری، خود را «سایت کانون هواداران پرسپولیس» و یا «سایتی رسمی» معرفی می‎کنند. دسته‎ای از این وبگاه‌ها که خط مشی حمایتی یا مخالفتی با گروه یا اشخاص خاصی دارند، منتسب به لیدرها و افراد نزدیک به اشخاص مرتبط با باشگاه دانسته می‎شوند.
در پی پوشش گسترده اخبار باشگاه و شعارهای خاص روی سکوهای ورزشگاه، در سال‌های اخیر امنیت شغلی مدیران عامل و مربیان این باشگاه همواره در خطر قرار داشته‌است، جان دیوردن، نویسنده وب‌گاه گل در گزارشی با نام «تردید آسیا: آیا مربیگری پرسپولیس بزرگترین و دشوارترین کار در فوتبال آسیا است؟»، جو رسانه‌ها را «جانوری ترسناک» و مربیگری این تیم را «شغلی پرفشار» توصیف می‌کند.
در فصل ۸۷-۱۳۸۶ که به قهرمانی پرسپولیس در جام خلیج فارس منتهی شد، فیلم مستندی با نام مردان پرسپولیس درباره این باشگاه ساخته‌شد. قرار بود قسمت دوم این فیلم در سال بعد ساخته شود که با مخالفت داریوش مصطفوی، مدیرعامل آن زمان پرسپولیس این فیلم ساخته‌نشد. سانسور و کیفیت پائین ساخت این فیلم با انتقادهایی همراه بود.
همچنین در دهه‌های ۱۳۴۰، (عزیز اصلی) ۱۳۵۰ (محراب شاهرخی) و ۱۳۷۰ (احمدرضا عابدزاده، علی پروین، حمید استیلی و افشین پیروانی) نیز شماری از بازیکنان این باشگاه در فیلم‌های سینمای ایران به بازیگری پرداختند.
در سال ۱۳۸۸، پرسپولیس به عنوان نخستین باشگاه ایرانی ساخت سرود رسمی‌اش را با همکاری داریوش خواجه‌نوری، خواننده و گیتاریست ایرانی آغاز کرد. این ترانه «آهنگ سرخ» نام دارد و بازیکنان سابق باشگاه آن را خوانده‎اند. پیش از این نیز خوانندگانی مانند فرزین برای پرسپولیس خوانده‌بودند. قاسم افشار نیز در دهه ۷۰ آلبومی با نام «قرمزته» منتشر کرده‌بود.


پرسپولیس و سیاست


در دوران پهلوی


پیش‎زمینه‎ها (پیش از ۱۳۴۷)
پیش از شکل‎گیری پرسپولیس، خاستگاه آن یعنی شاهین درگیر جریانات سیاسی شده‎بود و سیاست میراث پرسپولیس از شاهین بود، مردم کوچه و خیابان، شاهین را مرکز جریان ضدشاهنشاهی می‌دانستند و اکثر هواداران شاهین از مخافان بودند، جریانات سیاسی و نفوذ پرویز خسروانی باعث انحلال شاهین شد.


رابطه پرسپولیس و دربار (۱۳۵۷-۱۳۴۷)
پس از انحلال شاهین، هوادارانش به جهت حضور بازیکنان شاهین در پرسپولیس، از سال ۱۳۴۷ به این تیم گرویدند و تا سال ۱۳۵۷، سکوهای پرسپولیس، کمابیش جایگاه مخالفان شاه محسوب می‎شد. تاج که نماد حکومت شاهنشاهی محسوب می‎شد نیز در تقابل و رقابت با این پرسپولیس قرار گرفت.
به جز علی عبده، محمد خاتم، فرمانده نیروی هوایی شاهنشاهی ایران و فاطمه پهلوی، عضوی از خانواده سلطنتی ایران نیز به پرسپولیس نزدیک بودند و کماکان رابطه خوبی با پرویز خسروانی نداشتند. بنابراین پرسپولیس جایگاه مناسبی برای مخالفان بود چرا که مانند شاهین «ظاهر مخالف» نداشت. عبده نزد خانواده شاه محبوبیت داشت، چنانچه افتتاح طبقه دوم بولینگ عبده توسط محمدرضا و فرح پهلوی انجام شد؛ اما پس از سال ۱۳۵۴ و درگذشت خاتم، روابط عبده با فاطمه پهلوی و دربار رو به تیرگی گرایید.


در دوران جمهوری اسلامی


اوایل انقلاب و دهه ۶۰ (۱۳۷۰-۱۳۵۷)
پس از انقلاب، پرسپولیس به مانند تاج، در دست انقلابیون قرار گرفت، ملی شد و تغییر نام داد؛ و سپس تحت نظر بنیاد مستضعفان قرار گرفت،به نوشته هوشنگ شهابی در دانشنامه ایرانیکا، حکومت جدید پس از انقلاب دل خوشی از فوتبال نداشت و مخالفان شاه معتقد بودند که او برای دور نگه‌داشتن جوانان از سیاست، تب فوتبال را در جامعه رواج می‎داده‌است. در دهه ۶۰ تقابل فوتبال و سیاست بارها منجر به تحریک تماشاگران و سکوهای پرسپولیس شدو این مهر تائیدی بود بر دیدگاه حکومت که تب فوتبال بر ضد انقلاب است. در این دهه محمد دادکان و محمدحسن انصاری‌فرد از جمله بازیکنان پرسپولیس بودند که در دوران بازیگری خود وارد جریانات سیاسی شدند.


دهه ۷۰ و آغاز ورود سیاسیون (۱۳۸۰-۱۳۷۰)
به طور کلی (و به شکل خاص در باشگاه استقلال) اولین جرقه ورود سیاسیون و سیاست به فوتبال در سال ۱۳۶۹ زده‎شد. سیاست در قبال فوتبال آرام‌تر شد و پوشش تلویزیونی مسابقات افزایش یافت، پرسپولیس و استقلال در این دهه درگیر جناح‎بندی‎های سیاسی شدند اما تا پیش از دوم خرداد جناح‎بندی‎های آنان تقریباً نامشخص بود.
در سال ۱۳۷۲ به اصرار حسن غفوری‌فرد، پرسپولیس زیر نظر فردی از کابینه هاشمی رفسنجانی (حسین محلوجی) قرار گرفت.
در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ علیرغم انتظارات، امیر عابدینی، مدیرعامل وقت پرسپولیس و جمعی از بازیکنان در اقدامی از علی‌اکبر ناطق‌نوری حمایت کردند و در آن سو علی فتح‎الله‎زاده، مدیرعامل وقت استقلال به همراه بازیکنان و مربیان در نامه‎ای سرگشاده به حمایت از محمد خاتمی پرداختند. این آخرین باری بود که دو باشگاه بدین شکل علنی و صریح موضع‎گیری سیاسی کردند.
دو سال بعد، در ۲۰ تیر ۱۳۷۸ یعنی دو روز پس از واقعه کوی دانشگاه، در حالی که جامعه هنوز دچار التهاب بود و «با وجود شایعات و مشکلات، در فضایی نه‎چندان دلچسب و گرم»، بازی سنتی پرسپولیس–استقلال در فینال جام حذفی با آرامش برگزار شد و علی‎رغم تلاش‌های انجام‎شده برای تحریک تماشاگران، هیچ شعار سیاسی شنیده نشد.


دهه ۸۰ (۱۳۹۰-۱۳۸۰)
پس از آن که در سال ۱۳۸۰، رای دادگاه به تعلق پرسپولیس به دولت صادر شد، محسن مهرعلیزاده، رئیس وقت تربیت بدنی تلاش کرد که در ترکیب هیئت مدیره پرسپولیس از افراد متمایل به اصلاح‌طلبی استفاده نماید. پس از آغاز دوران ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد و برگزاری انتخابات شورای اسلامی شهر تهران، یاران احمدی‌نژاد توافق کردند تا پرسپولیس زیر نظر شهرداری تهران به کار خود ادامه دهد.




پیش از انقلاب
پرسپولیس پیش از ساخته شدن ورزشگاه آزادی، بازی‌های خود را در ورزشگاه امجدیه (شهید شیرودی کنونی) برگزار می‌کرد و زمانی که بنیانگذاری شده‌بود، ورزشگاهی مجهز به استخر، زمین ژیمناستیک و بولینگ در مجموعه بولینگ عبده (شهید چمران کنونی) داشت. این مجموعه در مرداد ۱۳۵۷ آتش گرفت.
عبده در شهرک اکباتان زمینی خرید و در آن‌جا یک ورزشگاه فوتبال با نام «آپادانا» بنا کرد، پرسپولیس به علت کمبود امکانات برای هوادارانش و همکاری‌نکردن دیگر باشگاه‌ها، تنها یک بازی در ورزشگاه آپادانا انجام داد و پس از آن، از آپادانا به عنوان زمین تمرین استفاده کرد. به دلیل حمایت نکردن دیگر باشگاه‌های ایران از حرفه‌ای‌گری پرسپولیس، عبده در سال ۱۳۵۲ ورزشگاه آپادانا را به ارزش ۲۰۰٬۰۰۰ تومان به باشگاه راه‌آهن فروخت، ورزشگاه آپادانا امروز ورزشگاه راه‌آهن نامیده می‌شود و در همسایگی ورزشگاه شهید دستگردی قرار دارد. پس از انقلاب، در سال ۱۳۵۹ بنیاد مستضعفان و جانبازان دارایی‌های باشگاه را مصادره کرد.


پس از انقلاب


هواداران پرسپولیس در ورزشگاه آزادی تهران، ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۷، پرسپولیس–سپاهان، هفته ۳۴ام لیگ برتر ایران ۸۷-۱۳۸۶


باشگاه پرسپولیس ورزشگاه اختصاصی ندارد و برای بازی‌های خانگی خود ورزشگاه آزادی تهران را اجاره می‌کند. تیم ملی فوتبال ایران و استقلال تهران نیز در این ورزشگاه به میدان می‌روند.
در پی بازسازی چمن ورزشگاه آزادی در فصل ۸۲-۸۱، پرسپولیس بازی‌های خانگی خود را در ورزشگاه تختی برگزار کرد.
در روزهای پایانی سال ۱۳۸۴، وبگاه رسمی باشگاه خبرهایی دربارهٔ این که پرسپولیس «ورزشگاه شهر قدس» را خریده‌است، منتشر کرد؛اما این ماجرا به علت مشکلات مالی و حقوقی باشگاه پایان یافت و به ثمر نرسید.


زمین تمرین


پیش از انقلاب، زمین‌های تمرین پرسپولیس ورزشگاه آپادانا و بولینگ عبده بود. وقتی بولینگ عبده مصادره شد پرسپولیس در تپه‌های داوودیه تمرین می‌کرد.
در سالیان اخیر، تمرینات تیم اصلی بیشتر در ورزشگاه کارگران انجام می‌شد. در شهریور ۱۳۸۷، پس از انتقال باشگاه راه‌آهن به شهرری، پرسپولیس ورزشگاه راه‌آهن را به ارزش ۱۵۰ میلیون تومان برای یک سال اجاره کرد و پس از ۳۵ سال به ورزشگاه خانگی دیرین خود در شهرک اکباتان بازگشت. هم‌اکنون تیم اصلی پرسپولیس در «مجموعه ورزشی خیریه عمل» تمرین می‌کند. تیم‌های پایهٔ نیز در ورزشگاه شهید درفشی‌فر تمرین و بازی می‌کنند.


هواداران و هماوردان


هواداران


هجوم هواداران پرسپولیس به زمین چمن ورزشگاه آزادی پس از قهرمانی در لیگ برتر ۸۷-۸۶


پرسپولیس باشگاه پرهواداری است، بر پایه نظرسنجی های انجام شده باشگاه پرسپولیس به عنوان پرهوادارترین باشگاه فوتبال ایران معرفی شده است و بنا بر اعلام وبگاه رسمی، باشگاه برای هوادارنش ارزش بسیاری قائل است، با این که باشگاه پرسپولیس در تهران قرار دارد، در سراسر ایران هوادار دارد و در بازی‌های خارج از خانه نیز عده زیادی برای تشویق آن‌ها به ورزشگاه می‌روند. این باشگاه در [افغانستان] و امارات متحده عربی نیز هوادارانی دارد. عادل فردوسی‌پور در مجله ورلدساکر می‌نویسد: «پرسپولیس با بیش از ۳۰ میلیون هوادار به عنوان محبوب‌ترین باشگاه آسیا شناخته می‌شود.» بنا بر نوشته همشهری‌آنلاین، کنفدراسیون فوتبال آسیا در فهرستی پرسپولیس را بالاتر از الهلال عربستان و دالیان چین پرهوادارترین باشگاه آسیا معرفی کرده‌بود. همچنین، این باشگاه رکورد پرتماشاگرترین بازی لیگ قهرمانان آسیا را با ۹۵٫۲۲۵ نفر تماشاگر در سال ۲۰۰۹ و در بازی با بنیادکار ازبکستان، در اختیار دارد. همچنین این باشگاه تا کنون حدود ۱میلیونهوادار رسمی دارد که از تعداد هواداران عضو شده باشگاه رئال مادرید بیشتر است

هماوردان


استقلال تهران
بازی میان پرسپولیس و استقلال، دو باشگاه پرهوادار و پرافتخار ایران، مهم‌ترین مسابقهٔ باشگاهی فوتبال در ایران است. نخستین بازی دو تیم در روز ۱۶ فروردین ۱۳۴۷، نخستین بازی رسمی پرسپولیس بود که با نتیجهٔ بدون گل پایان یافت.فردای آن روز، روزنامه کیهان ورزشی (مهمترین روزنامه ورزشی آن زمان) روی جلد خود هیچ چیز از بازی ننوشت و تیتری از فوتبال دخترها داشت. بر خلاف گذشته، امروزه این بازی همواره با حساسیت بالا و تماشاگران زیاد همراه است و برگزاری آن بازتاب‌های زیادی در ایران دارد. معمولاً این بازی را حدود ۱۰۰٬۰۰۰ نفر در ورزشگاه آزادی تهران تماشا می‌کنند، این شهرآورد گاهی به خشونت میان بازیکنان، و درگیری میان هواداران می‌انجامد و هولیگان‌ها به ناوگان حمل و نقل عمومی از جمله اتوبوس‌ها آسیب می‌زنند، مجله ورلدساکر در شماره ژوئیه ۲۰۰۸ خود، فهرستی از ۵۰ شهرآورد دنیا منتشر کرد؛ و شهرآورد تهران را در رتبه ۱ام آسیا و ۲۲وم جهان قرار داد.


سپاهان اصفهان
با این که پرسپولیس و سپاهان هر دو از باشگاه فوتبال شاهین به وجود آمدند، در گذشته بازی این دو هماوردی محسوب نمی‌شد. با آغاز جام خلیج فارس و قهرمانی باشگاه‌های اصفهانی در جام‌های فوتبال ایران، به اهمیت بازی‌های رودرروی باشگاه‌های اصفهان و تهران افزوده‌شد. پس از نبرد قهرمانی پرسپولیس و سپاهان در جام حذفی ۸۵-۱۳۸۴ و لیگ برتر ۸۷-۱۳۸۶، این حساسیت و اهمیت دوچندان شد، به گونه‌ای که هم‌اکنون این هماوردی از مهمترین بازی‌های دو باشگاه در هر فصل است.

 

 

متن ترانه های سیاوش قمیشی / آﻟﺒﻮم ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ انیمیشن

شعر,استیو مک کرام,متن ترانه های سیاوش قمیشی / آﻟﺒﻮم ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ, انیمیشن, آهنگ, سریال,آﻟﺒﻮم ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ,متن ترانه,سیاوش قمیشی,تکست,دانلود رایگان فیلم,, بازی جدید با لینک مستقیم

متن ترانه های سیاوش قمیشی / آﻟﺒﻮم ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ انیمیشن

‫ﺗﻮ ﻧﺪﻳﺪی ﭼﻪ ﻏﺮﻳﺒﻪ ﺟﺰﻳﺮه ﻳﻪ ﺧﺎﻛﻪ ﺗﻮی آب اﺳﻴﺮه

 

آﻟﺒﻮم : ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ

 

 

· ‫ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ

· ‫ﻃﻠﻮع

· ‫ﺟﺰﻳﺮه

· ‫ﻧﺎﻣﻪ

· ‫ﭘﻨﺠﺮه

· ‫دودﻟﻲ

 

 

1. ‫« ﺗﺮاﻧﻪ : ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ

‫« آﻟﺒﻮم : ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ

‫« ﺧﻮاﻧﻨﺪه : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ

‫« ﺗﺮاﻧﻪ ﺳﺮا : م.ﺳﭙﻨﺪ

‫« آﻫﻨﮕﺴﺎز : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ

‫« ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻛﻨﻨﺪه : اﺳﺘﻴﻮ ﻣﻚ ﻛﺮام

 

‫ﻫﻮای ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻪ دﻟﮕﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ

‫از اﻳﻦ زﻣﺎﻧﻪ دﻟﻢ ﺳـﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ

‫ﻋـﻘـﺎب ﺗـﻴـﺰ ﭘـﺮ دﺷـﺘـﻬﺎی اﺳـﺘﻐﻨﺎ

‫اﺳـﻴـﺮ ﭘـﻨﺠﻪی ﺗﻘﺪﻳﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ

 

‫ﺻـﺪای زﻣـﺰﻣـﻪی ﻋﺎﺷـﻘﺎن آزادی

‫ﻓﻐﺎن و ﻧﺎﻟﻪی ﺷﺒﮕﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ

‫ﻧـﮕـﺎهِ ﻣـﺮدم ﺑـﻴـﮕﺎﻧـﻪ در دل ﻏـﺮﺑـﺖ

‫ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺧﺴﺘﻪی ﻣﻦ ﺗﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ

 

‫ﻣﺒﺮ ز ﻣﻮی ﺳﭙﻴﺪم ﮔﻤﺎن ﺑﻪ ﻋﻤﺮ دراز

‫ﺟﻮان ز ﺣﺎدﺛﻪای ﭘـﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ

‫ﺑﮕﻮ اﮔﺮ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﻲ ﻧﻤﻲرﺳﺪ ﻓﺮﻳﺎد

‫ﻛﻼم ﺣﻖ دمِ ﺷﻤﺸـﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ

‫ﺑـﮕـﻴـﺮ دﺳـﺖ ﻣﺮا آﺷـﻨﺎی درد ﺑـﮕﻴﺮ

‫ﻣﮕﻮ ﭼﻨﻴﻦ و ﭼﻨﺎن، دﻳﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ

‫ﺑﻪ ﺳﻮی ﺧﻮﻳﺶ ﻣﺮا ﻣﻴﻜِﺸﺪ ﭼﻪ ﺧﻮن و ﭼﻪ ﺧﺎک

‫ﻣـﺤـﺒـﺖ اﺳـﺖ ﻛـﻪ زﻧـﺠـﻴـﺮ ﻣـﻲﺷـﻮد ﮔـﺎﻫـﻲ

 

‫ﻣﺒﺮ ز ﻣﻮی ﺳﭙﻴﺪم ﮔﻤﺎن ﺑﻪ ﻋﻤﺮ دراز

‫ﺟﻮان ز ﺣﺎدﺛﻪای ﭘـﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ

 

‫ﺑﮕﻮ اﮔﺮ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﻲ ﻧﻤﻲرﺳﺪ ﻓﺮﻳﺎد

‫ﻛﻼم ﺣﻖ دمِ ﺷﻤﺸـﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ

‫ﻫﻮای ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻪ دﻟﮕﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ

‫از اﻳﻦ زﻣﺎﻧﻪ دﻟﻢ ﺳﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮد ﮔﺎﻫﻲ

‫ﺑﻪ ﺳﻮی ﺧﻮﻳﺶ ﻣﺮا ﻣﻴﻜِﺸﺪ ﭼﻪ ﺧﻮن و ﭼﻪ ﺧﺎک

‫ﻣـﺤـﺒـﺖ اﺳـﺖ ﻛـﻪ زﻧـﺠـﻴـﺮ ﻣـﻲﺷـﻮد ﮔـﺎﻫـﻲ

 

 

2. ‫« ﺗﺮاﻧﻪ : ﻃﻠﻮع

‫« آﻟﺒﻮم : ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ

‫« ﺧﻮاﻧﻨﺪه : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ

‫« ﺗﺮاﻧﻪ ﺳﺮا : ﭘﺪرام

‫« آﻫﻨﮕﺴﺎز : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ

‫« ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻛﻨﻨﺪه : اﺳﺘﻴﻮ ﻣﻚ ﻛﺮام

 

‫وﻗﺘﻲ ﻛﻪ دﻟﺘﻨﮓ ﻣﻲﺷﻢ و

‫ﻫـﻤـﺮاه ﺗـﻨـﻬﺎﻳـﻲ ﻣﻴـﺮم

‫داغ دﻟـﻢ ﺗﺎزه ﻣﻴﺸﻪ

‫زﻣﺰﻣﻪﻫﺎی ﺧﻮﻧﺪﻧﻢ

‫وﺳﻮﺳﻪﻫﺎی ﻣﻮﻧﺪم

‫ﺑﺎ ﺗﻮﻫﻢ اﻧﺪازه ﻣﻴﺸﻪ

 

‫ﻗـﺪ ﻫﺰارﺗـﺎ ﭘـﻨـﺠﺮه

‫ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ آواز ﻣﻲﺧﻮﻧﻢ

‫دارم ﺑﺎ ﻛﻲ ﺣﺮف ﻣﻲزﻧﻢ؟

‫ﻧـﻤـﻲدوﻧـﻢ، ﻧـﻤـﻲدوﻧـﻢ

 

‫اﻳﻦ روزا دﻧﻴﺎ واﺳﻪ ﻣﻦ از ﺧﻮﻧﻤﻮن ﻛﻮﭼﻴﻚ ﺗﺮه

‫ﻛـﺎش ﻣﻲﺗـﻮﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨـﻮﻧﻢ ﻗـﺪ ﻫـﺰارﺗﺎ ﭘـﻨـﺠﺮه

 

‫ﻃﻠﻮع ﻣﻦ، ﻃﻠﻮع ﻣﻦ

‫وﻗﺘﻲ ﻏﺮوب ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻪ

‫ﻣـﻮﻗـﻊ رﻓـﺘـﻦ ﻣـﻨﻪ

 

‫ﻃﻠﻮع ﻣﻦ، ﻃﻠﻮع ﻣﻦ

‫وﻗﺘﻲ ﻏﺮوب ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻪ

‫ﻣـﻮﻗـﻊ رﻓـﺘـﻦ ﻣـﻨﻪ

 

‫ﺣﺎﻻ ﻛﻪ دﻟﺘﻨﮕﻲ داره

‫رﻓﻴـﻖ ﺗﻨﻬﺎﻳـﻴﻢ ﻣﻴﺸﻪ

‫ﻛﻮﭼﻪﻫﺎ ﻧﺎرﻓﻴﻖ ﺷﺪن

‫ﺣﺎﻻ ﻛﻪ ﻣﻲﺧﻮام ﺷﺐ و روز

‫ﺑـﻪ ﻫـﻢ دﻳـﮕـﻪ دروغ ﺑـﮕـﻦ

‫ﺳـﺎﻋﺖ ﻫﺎ ﻫـﻢ دﻗﻴـﻖ ﺷـﺪن

 

‫ﻃﻠﻮع ﻣﻦ، ﻃﻠﻮع ﻣﻦ

‫وﻗﺘﻲ ﻏﺮوب ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻪ

‫ﻣـﻮﻗـﻊ رﻓـﺘـﻦ ﻣـﻨﻪ

 

‫ﻃﻠﻮع ﻣﻦ، ﻃﻠﻮع ﻣﻦ

‫وﻗﺘﻲ ﻏﺮوب ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻪ

‫ﻣـﻮﻗـﻊ رﻓـﺘـﻦ ﻣـﻨﻪ

 

‫وﻗﺘﻲ ﻛﻪ دﻟﺘﻨﮓ ﻣﻲﺷﻢ و

‫ﻫـﻤـﺮاه ﺗـﻨـﻬﺎﻳـﻲ ﻣﻴـﺮم

‫داغ دﻟـﻢ ﺗﺎزه ﻣﻴﺸﻪ

‫زﻣﺰﻣﻪﻫﺎی ﺧﻮﻧﺪﻧﻢ

‫وﺳﻮﺳﻪﻫﺎی ﻣﻮﻧﺪم

‫ﺑﺎ ﺗﻮﻫﻢ اﻧﺪازه ﻣﻴﺸﻪ

 

‫ﻗـﺪ ﻫﺰارﺗـﺎ ﭘـﻨـﺠﺮه

‫ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ آواز ﻣﻲﺧﻮﻧﻢ

‫دارم ﺑﺎ ﻛﻲ ﺣﺮف ﻣﻲزﻧﻢ؟

‫ﻧـﻤـﻲدوﻧـﻢ، ﻧـﻤـﻲدوﻧـﻢ

 

‫اﻳﻦ روزا دﻧﻴﺎ واﺳﻪ ﻣﻦ از ﺧﻮﻧﻤﻮن ﻛﻮﭼﻴﻚ ﺗﺮه

‫ﻛـﺎش ﻣﻲﺗـﻮﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨـﻮﻧﻢ ﻗـﺪ ﻫـﺰارﺗﺎ ﭘـﻨـﺠﺮه

 

‫ﻃﻠﻮع ﻣﻦ، ﻃﻠﻮع ﻣﻦ

‫وﻗﺘﻲ ﻏﺮوب ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻪ

‫ﻣـﻮﻗـﻊ رﻓـﺘـﻦ ﻣـﻨﻪ

‫ﻃﻠﻮع ﻣﻦ، ﻃﻠﻮع ﻣﻦ

‫وﻗﺘﻲ ﻏﺮوب ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻪ

‫ﻣـﻮﻗـﻊ رﻓـﺘـﻦ ﻣـﻨﻪ

 

‫ﺣﺎﻻ ﻛﻪ دﻟﺘﻨﮕﻲ داره

‫رﻓﻴـﻖ ﺗﻨﻬﺎﻳـﻴﻢ ﻣﻴﺸﻪ

‫ﻛﻮﭼﻪﻫﺎ ﻧﺎرﻓﻴﻖ ﺷﺪن

‫ﺣﺎﻻ ﻛﻪ ﻣﻲﺧﻮام ﺷﺐ و روز

‫ﺑـﻪ ﻫـﻢ دﻳـﮕـﻪ دروغ ﺑـﮕـﻦ

‫ﺳـﺎﻋﺖ ﻫﺎ ﻫـﻢ دﻗﻴـﻖ ﺷـﺪن

 

‫ﻃﻠﻮع ﻣﻦ، ﻃﻠﻮع ﻣﻦ

‫وﻗﺘﻲ ﻏﺮوب ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻪ

‫ﻣـﻮﻗـﻊ رﻓـﺘـﻦ ﻣـﻨﻪ

 

‫ﻃﻠﻮع ﻣﻦ، ﻃﻠﻮع ﻣﻦ

‫وﻗﺘﻲ ﻏﺮوب ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻪ

‫ﻣـﻮﻗـﻊ رﻓـﺘـﻦ ﻣـﻨﻪ

 

‫ﻃﻠﻮع ﻣﻦ، ﻃﻠﻮع ﻣﻦ

‫وﻗﺘﻲ ﻏﺮوب ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻪ

‫ﻣـﻮﻗـﻊ رﻓـﺘـﻦ ﻣـﻨﻪ

 

‫ﻃﻠﻮع ﻣﻦ، ﻃﻠﻮع ﻣﻦ

‫وﻗﺘﻲ ﻏﺮوب ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻪ

‫ﻣـﻮﻗـﻊ رﻓـﺘـﻦ ﻣـﻨﻪ

 

 

3. ‫« ﺗﺮاﻧﻪ : ﺟﺰﻳﺮه

‫« آﻟﺒﻮم : ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ

‫« ﺧﻮاﻧﻨﺪه : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ

‫« ﺗﺮاﻧﻪ ﺳﺮا : ﺳﻌﻴﺪ دﺑﻴﺮی

‫« آﻫﻨﮕﺴﺎز : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ

‫« ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻛﻨﻨﺪه : اﺳﺘﻴﻮ ﻣﻚ ﻛﺮام

 

‫ﻣﻨﻢ، روی زﻣﻴﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮﻳﻦ ﺧﺎک ﺧﺪا

‫ﻫـﻤـﻪ ﺗـﻨـﻢ در ﺣﺴﺮت ﻳـﻪ ﺟﺎی ﭘﺎ

‫ﺟﺰﻳﺮهام ﺟﺰﻳﺮهای ﻛﻪ ﻫﻤـﻴﺸﻪ ﺗﻮ ﻏﺮﺑﺘﻢ

‫ﺗﻨﻬﺎم ﻧﺬار ای رﻫﮕﺬر ﻣﻦ ﺗﺸﻨﻪی ﻣﺤﺒﺘﻢ

 

‫ﺗﻮ ﻧﺪﻳﺪی ﭼﻪ ﻏﺮﻳﺒﻪ ﺟﺰﻳﺮه ﻳﻪ ﺧﺎﻛﻪ ﺗﻮی آب اﺳﻴﺮه

‫ﻫﻤـﻴﺸﻪ ﺗـﻮ ﻫـﺮاس ﻣﺮﮔـﻪ ﻛﻪ روزی زﻳﺮ آب ﻧﻤﻴﺮه

 

‫ﻣﻨﻢ، ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﻳﻦ ﺟﺰﻳﺮهی روی زﻣﻴﻦ

‫ﺗﻮ ﻣﻴﺪوﻧﻲ درد ﻣـﻨﻮ ﻏﺮﺑﺖ ﻧـﺸﻴﻦ

‫ﺟﺰﻳﺮهای ﭘﺎﺑـﺴﺘﻪام ﺷﺪه ﺑﻦ ﺑـﺴﺖ دﻧـﻴﺎی ﻣﻦ

‫ای رﻫﮕﺬر از ﺑﻲ ﻛﺴﻲ ﺷﺪه ﻣﺴﻤﻮم ﻫﻮای ﻣﻦ

 

‫ﺗﻮ ﻧﺪﻳﺪی ﭼﻪ ﻏﺮﻳﺒﻪ ﺟﺰﻳﺮه ﻳﻪ ﺧﺎﻛﻪ ﺗﻮی آب اﺳﻴﺮه

‫ﻫﻤـﻴﺸﻪ ﺗـﻮ ﻫـﺮاس ﻣﺮﮔـﻪ ﻛﻪ روزی زﻳﺮ آب ﻧﻤﻴﺮه

‫ﻛﻪ روزی زﻳﺮ آب ﻧﻤﻴﺮه

‫ﻛﻪ روزی زﻳﺮ آب ﻧﻤﻴﺮه

‫ﻛﻪ روزی زﻳﺮ آب ﻧﻤﻴﺮه

 

 

4. ‫« ﺗﺮاﻧﻪ : ﻧﺎﻣﻪ

‫« آﻟﺒﻮم : ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ

‫« ﺧﻮاﻧﻨﺪه : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ

‫« ﺗﺮاﻧﻪ ﺳﺮا : زوﻳﺎ زاﻛﺎرﻳﺎن

‫« آﻫﻨﮕﺴﺎز : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ

‫« ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻛﻨﻨﺪه : اﺳﺘﻴﻮ ﻣﻚ ﻛﺮام

 

‫ﭘﺎﻛﺖ ﺑﻲ ﺗﻤﺒﺮ و ﺗﺎرﻳﺦ

‫ﻧﺎﻣﻪی ﺑﻲ اﺳﻢ و اﻣﻀﺎء

‫ﻛﻮﭼﻪی دﻟﻮاﭘﺴﻲﻫﺎ

‫ﺑـﺮﺳﻪ ﺑﻪ دﺳﺖ ﺑﺎﺑﺎ

 

‫ﺑـﺎ ﺳـﻼم ﺧـﺪﻣـﺖ ﺑﺎﺑﺎ

‫ﻋﺮض ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﻏﺮﺑﺖ ﻣﺎ

‫اﻧﻘﺪرام ﺑﺪ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻴﮕﻦ

‫راﺿـﻴـﻢ ، اﻟـﺤـﻤـﺪ اﷲ

 

‫ﻳـﺎدﻣـﻮن دادن ﻛـﻪ اﻳـﻨﺠﺎ

‫زﻧﺪﮔﻲ رو ﺳﺨﺖ ﻧﮕﻴﺮﻳﻢ

‫از ﻏـﻢ وﻳـﺮوﻧـﻲ ﺗـﻮ

‫روزی ﺻﺪ دﻓﻌﻪ ﻧﻤﻴﺮﻳﻢ

‫ﻳـﺎدﻣـﻮن دادن ﻛﻪ ﻳﺎد

‫ﺳﻮﺧﺘﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﻴﺎﻓﺘﻴﻢ

‫ﺧﻮاب ﺑﻮد ﻫﺮ ﭼﻲ ﻛﻪ دﻳﺪﻳﻢ

‫ﺑـﺎد ﺑـﻮد ﻫـﺮ ﭼـﻲ ﺷـﻨـﻔﺘﻴﻢ

 

‫راﺳﺘﻲ ﭼﻨﺪ وﻗﺘﻪ ﻛﻪ رﻓﺘﻢ

‫ﺑـﻲ ﻏـﻢ و ﻏـﺰل ﺳﺮ ﻛﺎر

‫روزﮔﺎرم ای ﺑﺪک ﻧﻴﺴﺖ

‫ﺷـﻜﺮ ﻏﺮﺑﺖ ﮔـﺮﻣﻪ ﺑﺎزار

 

‫ﻗـﻠـﻢ و دﻓـﺘـﺮ ﺷﻌﺮم

‫ﺗﻮی ﮔﻨﺠﻪ ﻛﻨﺞ دﻳﻮار

‫ﻋﻜﺲ ﺳﻬﺮاب روی ﻃﺎﻗﭽﻪ

‫ﻏـﺰﻟـﺶ ﮔـﻮﺷـﻪی اﻧـﺒـﺎر

‫ﺗﻮی ﻧﺎﻣﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮدی

‫ﺑﻲ ﭼـﺮاﻏـﻪ دل ﻣﺎدر

‫ﺑـﺮاﺗﻮن ﻧـﻮر ﻣﻴﻔﺮﺳﺘﻢ

‫ﺟﻨﺲ اﻋﻼء ﻃﺮح آﺧﺮ

‫ﻣﻦ ﺳﺘﺎره ﺑﺮدم اﻳﻨﺠﺎ

‫ﺑﺎ ﺑـﻠﻴـﻄـﻬﺎی ﺑـﺮﻧﺪه

‫راﺳﺘﻲ اوﻧﺠﺎ ﻧﻮر ﻓﺎﻧﻮس

‫ﻳﻪ ﺷـﺒـﺶ ﻛـﺮاﻳﻪ ﭼﻨﺪه

 

‫ﭘﺎﻛﺖ ﺑﻲ ﺗﻤﺒﺮ و ﺗﺎرﻳﺦ

‫ﻧﺎﻣﻪی ﺑﻲ اﺳﻢ و اﻣﻀﺎء

‫ﻛﻮﭼﻪی دﻟﻮاﭘﺴﻲﻫﺎ

‫ﺑـﺮﺳﻪ ﺑﻪ دﺳﺖ ﺑﺎﺑﺎ

‫ﺑـﺎ ﺳـﻼم ﺧـﺪﻣـﺖ ﺑﺎﺑﺎ

‫ﻋﺮض ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﻏﺮﺑﺖ ﻣﺎ

‫اﻧﻘﺪرام ﺑﺪ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻴﮕﻦ

‫راﺿـﻴـﻢ ، اﻟـﺤـﻤـﺪ اﷲ

 

 

5. ‫« ﺗﺮاﻧﻪ : ﭘﻨﺠﺮه

‫« آﻟﺒﻮم : ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ

‫« ﺧﻮاﻧﻨﺪه : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ

‫« ﺗﺮاﻧﻪ ﺳﺮا : ﻧﺎﻫﻴﺪ ﻣﻴﺮﺑﻬﺎء

‫« آﻫﻨﮕﺴﺎز : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ

‫« ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻛﻨﻨﺪه : اﺳﺘﻴﻮ ﻣﻚ ﻛﺮام

 

‫روی ﺳﻜﻮی ﻛﻨﺎر ﭘﻨﺠﺮه

‫ﻫـﻤـﻪ ﺷـﺐ ﺟـﺎی ﻣـﻨﻪ

‫ﭼﻨﺪ ورق ﻛﺎﻏﺬ و ﻳﻚ دوﻧﻪ ﻗﻠﻢ

‫ﻫـﻤـﻴـﺸـﻪ ﻳـﺎر ﻣـﻨﻪ

‫ﻛﺎﻏﺬﻫﺎی ﺧﻂ ﺧﻄﻲ

‫از ﻛﻨﺎر در ﺑﺎز ﭘﻨﺠﺮه

‫ﻣﻴـﭙﺮن ﺗـﻮی ﻛـﻮﭼﻪ

‫ﺳـﺮ ﺣـﺎل از اﻳـﻨـﻜـﻪ آزاد ﺷـﺪن

‫ﻧﻤﻴﺪوﻧﻦ ﻛﻪ اﺳﻴﺮ دل ﺳﻨﮓ ﺑﺎد ﺷﺪن

‫دﻳﮕﻪ ﺑﻴﺪاری ﺷﺐ ﻋﺎدﺗﻤﻪ

‫ﻫﻤﺪم ﺳﻜﻮت ﺗـﻨﻬﺎﻳﻲ ﻣﻦ

‫ﺗﻴﻚ ﺗﻴﻚ ﺳﺎﻋﺘﻤﻪ

‫ﺗﻴﻚ ﺗﻴﻚ ﺳﺎﻋﺘﻤﻪ

 

‫ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﻣﻮﻧﺪم و ﻳﻚ دوﻧﻪ ورق

‫ﻛـﻪ اوﻧـﻢ از اﺳـﻢ ﺗـﻮ ﺳﻴﺎه ﻣﻴﺸﻪ

‫ﻫـﻤـﻪ ﭼـﻴـﻢ ﺗـﻮ زﻧـﺪﮔـﻲ

‫آﺧﺮش ﺑﻪ ﭘﺎی ﺗﻮ ﻫﺪر ﻣﻴﺸﻪ

 

‫ﭼﺸﻤﻮﻧﻢ، ﻓﺎﺻﻠﻪ رو از ﭘﻨﺠﺮه دﻳﺪ ﻣﻴﺰﻧﻪ

‫دﻟـﻢ اﺳـﻢ ﺗـﻮ رو ﻓـﺮﻳـﺎد ﻣـﻴﺰﻧﻪ

‫درای ﭘﻨﺠﺮه رو ﺗﺎ اﻧﺘﻬﺎ ﺑﺎز ﻣﻴﻜﻨﻢ

‫ﺗـﻮ ﺧـﻴـﺎﻟـﻢ ﺑﺎ ﺗـﻮ ﭘﺮواز ﻣﻴﻜﻨﻢ

 

‫روی ﺳﻜﻮی ﻛﻨﺎر ﭘﻨﺠﺮه

‫ﻫـﻤـﻪ ﺷـﺐ ﺟـﺎی ﻣـﻨﻪ

‫ﭼﻨﺪ ورق ﻛﺎﻏﺬ و ﻳﻚ دوﻧﻪ ﻗﻠﻢ

‫ﻫـﻤـﻴـﺸـﻪ ﻳـﺎر ﻣـﻨﻪ

‫ﻛﺎﻏﺬﻫﺎی ﺧﻂ ﺧﻄﻲ

‫از ﻛﻨﺎر در ﺑﺎز ﭘﻨﺠﺮه

‫ﻣﻴـﭙﺮن ﺗـﻮی ﻛـﻮﭼﻪ

‫ﺳـﺮ ﺣـﺎل از اﻳـﻨـﻜـﻪ آزاد ﺷـﺪن

‫ﻧﻤﻴﺪوﻧﻦ ﻛﻪ اﺳﻴﺮ دل ﺳﻨﮓ ﺑﺎد ﺷﺪن

‫دﻳﮕﻪ ﺑﻴﺪاری ﺷﺐ ﻋﺎدﺗﻤﻪ

‫ﻫﻤﺪم ﺳﻜﻮت ﺗـﻨﻬﺎﻳﻲ ﻣﻦ

‫ﺗﻴﻚ ﺗﻴﻚ ﺳﺎﻋﺘﻤﻪ

‫ﺗﻴﻚ ﺗﻴﻚ ﺳﺎﻋﺘﻤﻪ

‫ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﻣﻮﻧﺪم و ﻳﻚ دوﻧﻪ ورق

‫ﻛـﻪ اوﻧـﻢ از اﺳـﻢ ﺗـﻮ ﺳﻴﺎه ﻣﻴﺸﻪ

‫ﻫـﻤـﻪ ﭼـﻲ ﺗـﻮ زﻧـﺪﮔـﻴـﻢ

‫آﺧﺮش ﺑﻪ ﭘﺎی ﺗﻮ ﺗﺒﺎه ﻣﻴﺸﻪ

‫ﭼﺸﻤﻮﻧﻢ، ﻓﺎﺻﻠﻪ رو از ﭘﻨﺠﺮه دﻳﺪ ﻣﻴﺰﻧﻪ

‫دﻟـﻢ اﺳـﻢ ﺗـﻮ رو ﻓـﺮﻳـﺎد ﻣـﻴﺰﻧﻪ

‫درای ﭘﻨﺠﺮه رو ﺗﺎ اﻧﺘﻬﺎ ﺑﺎز ﻣﻴﻜﻨﻢ

‫ﺗـﻮ ﺧـﻴـﺎﻟـﻢ ﺑﺎ ﺗـﻮ ﭘﺮواز ﻣﻴﻜﻨﻢ

 

 

6. ‫« ﺗﺮاﻧﻪ : دو دﻟﻲ

‫« آﻟﺒﻮم : ﻫﻮای ﺧﻮﻧﻪ

‫« ﺧﻮاﻧﻨﺪه : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ

‫« ﺗﺮاﻧﻪ ﺳﺮا : ﺳﺎﻣﺎن

‫« آﻫﻨﮕﺴﺎز : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ

‫« ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻛﻨﻨﺪه : اﺳﺘﻴﻮ ﻣﻚ ﻛﺮام

 

‫آﺧﻪ ﻣﻦ ﻫﻴﭽﻲ ﻧﺪارم ﻛﻪ ﻧﺜﺎر ﺗﻮ ﻛﻨﻢ

‫ﺗﺎ ﻓـﺪای ﭼﺸﻤﻬﺎی ﻣﺜﻞ ﺑﻬﺎر ﺗﻮ ﻛﻨﻢ

‫ﻣﻴﺪرﺧﺸﻲ ﻣﺜﻞ ﻳﻚ ﺗﻴﻜﻪ ﺟﻮاﻫﺮ ﺗﻮی ﺟﻤﻊ

‫ﻣﻦ ﻣﻴـﺘﺮﺳـﻢ ﻋـﺎﻗﺒﺖ ﻳـﻪ روز ﻗﻤﺎرت ﺑﻜﻨﻢ

‫ﻣـﻦ ﻣـﺜﻞ ﺷـﺒﻬﺎی ﺑـﻲ ﺳـﺘﺎره ﺳـﺮد و ﺧـﺎﻟﻴﻢ

‫ﺧﺐ ﻣﻲﺗﺮﺳﻢ ﺟﺎی ﻋﺸﻖ ﻏﺼﻪ رو ﻳﺎر ﺗﻮ ﻛﻨﻢ

‫ﺗﻮ ﻣﺜﻞ ﻗﺼﻪ ﭘﺮ از ﺧﺎﻃﺮه ﻫﺴﺘﻲ ﻧﻤﻲﺧﻮام

‫ﻣـﻦ ﺑـﻲ ﻧـﺸﻮن ﺗﻮ رو ﻧﺸﻮﻧﻪ دارت ﺑﻜﻨﻢ

 

‫ﺗﻮ ﻛﻪ ﺑﻲ ﻗﺮار دﻳﺪن ﺷﺐ و ﺳﺘﺎرهای

‫واﺳـﻪ دﻳـﺪن ﺳﺘﺎره ﺑـﻲ ﻗﺮارت ﺑﻜﻨﻢ

‫ﻣﺜﻞ درﻳـﺎ ﺑـﻲﻗﺮاری ﻧﻤﻲﺗﻮﻧﻲ ﺑﻤﻮﻧﻲ

‫ﻣﻦ ﭼﺮا ﻣﺜﻞ ﻳﻪ ﺑﺮﻛﻪ ﻣﻮﻧﺪﮔﺎرت ﺑﻜﻨﻢ

‫ﻣـﻦ ﻣـﺜﻞ ﺷـﺒﻬﺎی ﺑـﻲ ﺳـﺘﺎره ﺳـﺮد و ﺧـﺎﻟﻴﻢ

‫ﺧﺐ ﻣﻲﺗﺮﺳﻢ ﺟﺎی ﻋﺸﻖ ﻏﺼﻪ رو ﻳﺎر ﺗﻮ ﻛﻨﻢ

‫ﺗﻮ ﻣﺜﻞ ﻗﺼﻪ ﭘﺮ از ﺧﺎﻃﺮه ﻫﺴﺘﻲ ﻧﻤﻲﺧﻮام

‫ﻣـﻦ ﺑـﻲ ﻧـﺸﻮن ﺗﻮ رو ﻧﺸﻮﻧﻪ دارت ﺑﻜﻨﻢ

 

‫ﺗﻮ ﺑـﮕﻮ ﺧﻮدت ﺑـﮕﻮ ﺑﺎ ﺗـﻮ ﺑﻤﻮﻧﻢ ﻳﺎ ﺑﺮم

‫آﺧﻪ ﻣﻦ ﻫﻴﭻ ﻧﻤﻲﺧﻮام ﻏﺼﻪ دارت ﺑﻜﻨﻢ

‫ﺗﻮ ﺑـﮕﻮ ﺧﻮدت ﺑـﮕﻮ ﺑﺎ ﺗـﻮ ﺑﻤﻮﻧﻢ ﻳﺎ ﺑﺮم

‫آﺧﻪ ﻣﻦ ﻫﻴﭻ ﻧﻤﻲﺧﻮام ﻏﺼﻪ دارت ﺑﻜﻨﻢ

‫ﺗﻮ ﺑـﮕﻮ ﺧﻮدت ﺑـﮕﻮ ﺑﺎ ﺗـﻮ ﺑﻤﻮﻧﻢ ﻳﺎ ﺑﺮم

‫آﺧﻪ ﻣﻦ ﻫﻴﭻ ﻧﻤﻲﺧﻮام ﻏﺼﻪ دارت ﺑﻜﻨﻢ

‫ﺗﻮ ﺑـﮕﻮ ﺧﻮدت ﺑـﮕﻮ ﺑﺎ ﺗـﻮ ﺑﻤﻮﻧﻢ ﻳﺎ ﺑﺮم

‫آﺧﻪ ﻣﻦ ﻫﻴﭻ ﻧﻤﻲﺧﻮام ﻏﺼﻪ دارت ﺑﻜﻨﻢ

‫ﺗﻮ ﺑـﮕﻮ ﺧﻮدت ﺑـﮕﻮ ﺑﺎ ﺗـﻮ ﺑﻤﻮﻧﻢ ﻳﺎ ﺑﺮم

‫آﺧﻪ ﻣﻦ ﻫﻴﭻ ﻧﻤﻲﺧﻮام ﻏﺼﻪ دارت ﺑﻜﻨﻢ

 

 

15 آپریل برابر است با روز کشته شدن «آبراهام لینکلن Abraham Lincoln» آهنگ

سریال,آبراهام لینکلن, بازی جدید با لینک مستقیم , آهنگ, انیمیشن,دانلود رایگان فیلم,15 آپریل برابر است با روز کشته شدن «آبراهام لینکلن Abraham Lincoln»

15 آپریل برابر است با روز کشته شدن «آبراهام لینکلن Abraham Lincoln» آهنگ

تحصیلات رسمی او احتمالاً فقط 18 ماه آموزش، آن هم به وسیله معلمان غیر رسمی بوده است. در واقع، او خود آموخته بود، هر کتابی که می توانست، قرض می گرفت و می خواند. بر انجیل، آثار ویلیام شکسپیر، تاریخ انگلستان و تاریخ آمریکا کاملاً مسلط بود و خود شیوه ای بسیار ساده برای سخن گفتن برگزید که حضار را - که به سخنان پرطمطراق عادت کرده بودند - متحیر می ساخت. روزی کتابی کهنه و موش خورده از شرح زندگی واشنگتن بدست آورد، آنرا با دقت فراوان خواند و بقدری شیفته آن شد که شاید اساس فکری و شخصیت ترقی جوی آبراهام متاثر از آن باشد.در ۱۸ سالگی، در دکانی کوچک مشغول به کار شد. در ۱۵ مایلی خانه‌اش، دادگاههائی در فصول معینی از سال تشکیل می‌گردید. لینکلن گهگاه صبح زود خود را به ‌آنجا می‌رسانید و پس از آنکه تمام روز خود را به شنیدن سخنان قاضیان و دادستان و متهمان می گذراند، شامگاهان به خانه باز می‌گشت. او کتاب « قانون اساسی تجدید نظر شده ایالت ایندیانا» را نیز برای مطالعه به عاریه گرفت. مدتی نیز به کمک برادر ناتنی خود، کشتی بی بادبان مسطح می‌ساخت و چون با دقت فراوان این کار را به انجام رسانید، صاحب کار، تصدی یک کارخانه و همچنین دکان بزرگی در نیوسالم را به او واگذار نمود. لینکلن با مشتریان رفتار خوبی داشت. یکبار از یک مشتری اشتباهاً حدود ۶ سنت اضافه گرفته بود، شب هنگام دو سه مایل راه رفت تا مبلغ مزبور را به مشتری پس بدهد.لینکلن که در خانواده ای فقیر پا به دنیا گذاشت، در تمام طول زندگیش با ناکامی مواجه شد. او در هشت دوره انتخابات شکست خورد و دو بار در کار تجارت ناکام ماند و به درهم ریختگی روانی دچار شد. بارها امکان داشت که از همه چیز دست بشوید و تسلیم شود، اما چنین نکرد و بزرگترین رئیس جمهور در تاریخ آمریکا شد. لینکلن قهرمان بود و هیچ گاه اسیر یاس و ناامیدی نشد. وی در سال 1860 و در سن 51 سالگی به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد و در سال 1865، در آغاز دومین دوره ریاست جمهوری خود به قتل رسید وی در این مورد بیان داشت:« راهی خسته کننده و لغزنده بود، یک پایم لغزید و به پای دیگرم خورد تا آن را هم از راه رفتن باز دارد، ولی من به خود آمدم و گفتم این صرفاً لغزشی است، نه از پا افتادن».

«آبراهام لینکلن Abraham Lincoln » ( زاده ۱۲ فوریه ۱۸۰۹ مصادف با یکشنبه ۲۳ بهمن ۱۱۸۷ خورشیدی-درگذشته ۱۵ آوریل ۱۸۶۵ مصادف جمعه ۲۶ فروردین ۱۲۴۴ خورشیدی) شانزدهمین رئیس‌جمهور آمریکا بود.
«آبراهام لینکلن» (همزمان با چارلز داروین) در خانواده ای فقیر و در کلبه ای چوبی در مزرعه «سینکینگ اسپرینگ» به دنیا آمد. پدرش «توماس لینکلن» و مادرش «ننسی هانکز» نام داشت و هر دو بی سواد بودند. آبراهام یک خواهر بزرگتر به نام سارا لینکلن داشت که در سال 1805 به دنیا آمد. برادر کوچک وی، توماس در اوان کودکی جان سپرد.
والدین آبراهام عضو کلیسای پروتستان بودند که به دلیل رد حمایت از برده داری، از کلیسای بزرگ جدا شده بود. وی از دوران کودکی برخورد زیادی با احساسات ضد برده داری داشت.


با این وجود، هرگز به کلیسای پدر و مادرش و یا کلیساهای دیگر نپیوست. در سال 1816، زمانی که لینکلن 7 ساله بود، همراه با پدر و مادرش به بخش بری هند نقل مکان کرد. در این ناحیه، در کلبه‌ای چوبی و بدون در و پنجره زندگی می کردند که کف آن پر از علف‌های وحشی بود. رختخواب‌هائی که تشک‌های آن را با برگ خشک پر کرده بودند، یک یا دو چهار پایه، یک میز و یک کتاب مقدس، همه اثاث و دارایی آنها را تشکیل می داد. او بعدها پی برد که این جابجایی بعضاً به دلیل برده داری و نیز به علت مشکلات اقتصادی موجود در کنتاکی صورت گرفته است. در سال 1818، مادرش در سن 34 سالگی و بر اثر عارضه ای جان باخت. اندک زمانی بعد، پدر لینکلن با سارا بوش جانستون ازدواج کرد. سارا، لینکلن را مانند بچه های خودش بزرگ کرد و در مقایسه لینکلن با پسر واقعی خودش چنین گفت : «هر دو بچه های خوبی بودند. اما اکنون که دیگر هیچکدام نیستند، باید بگویم که آبراهام بهترین پسری بود که در تمام عمرم دیدم » ( لینکلن، نوشته دیوید هربرت دونالد، 1995).

 

تحصیلات رسمی او احتمالاً فقط 18 ماه آموزش، آن هم به وسیله معلمان غیر رسمی بوده است. در واقع، او خود آموخته بود، هر کتابی که می توانست، قرض می گرفت و می خواند. بر انجیل، آثار ویلیام شکسپیر، تاریخ انگلستان و تاریخ آمریکا کاملاً مسلط بود و خود شیوه ای بسیار ساده برای سخن گفتن برگزید که حضار را - که به سخنان پرطمطراق عادت کرده بودند - متحیر می ساخت. روزی کتابی کهنه و موش خورده از شرح زندگی واشنگتن بدست آورد، آنرا با دقت فراوان خواند و بقدری شیفته آن شد که شاید اساس فکری و شخصیت ترقی جوی آبراهام متاثر از آن باشد.

در ۱۸ سالگی، در دکانی کوچک مشغول به کار شد. در ۱۵ مایلی خانه‌اش، دادگاههائی در فصول معینی از سال تشکیل می‌گردید. لینکلن گهگاه صبح زود خود را به ‌آنجا می‌رسانید و پس از آنکه تمام روز خود را به شنیدن سخنان قاضیان و دادستان و متهمان می گذراند، شامگاهان به خانه باز می‌گشت. او کتاب « قانون اساسی تجدید نظر شده ایالت ایندیانا» را نیز برای مطالعه به عاریه گرفت. مدتی نیز به کمک برادر ناتنی خود، کشتی بی بادبان مسطح می‌ساخت و چون با دقت فراوان این کار را به انجام رسانید، صاحب کار، تصدی یک کارخانه و همچنین دکان بزرگی در نیوسالم را به او واگذار نمود. لینکلن با مشتریان رفتار خوبی داشت. یکبار از یک مشتری اشتباهاً حدود ۶ سنت اضافه گرفته بود، شب هنگام دو سه مایل راه رفت تا مبلغ مزبور را به مشتری پس بدهد.

لینکلن که در خانواده ای فقیر پا به دنیا گذاشت، در تمام طول زندگیش با ناکامی مواجه شد. او در هشت دوره انتخابات شکست خورد و دو بار در کار تجارت ناکام ماند و به درهم ریختگی روانی دچار شد. بارها امکان داشت که از همه چیز دست بشوید و تسلیم شود، اما چنین نکرد و بزرگترین رئیس جمهور در تاریخ آمریکا شد. لینکلن قهرمان بود و هیچ گاه اسیر یاس و ناامیدی نشد. وی در سال 1860 و در سن 51 سالگی به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد و در سال 1865، در آغاز دومین دوره ریاست جمهوری خود به قتل رسید وی در این مورد بیان داشت:

« راهی خسته کننده و لغزنده بود، یک پایم لغزید و به پای دیگرم خورد تا آن را هم از راه رفتن باز دارد، ولی من به خود آمدم و گفتم این صرفاً لغزشی است، نه از پا افتادن».

 

آبراهام لینکلن پسر یک کفاش بود و زمانی که رئیس جمهور آمریکا شد، طبعاً همه‎ اشراف زادگان سخت برآشفتند، و آزرده و خشمگین شدند.
در اولین روزی که می‎رفت تا نطق افتتاحیه‎ خود را در مجلس سنای آمریکا ارائه دهد، درست موقعی که داشت از جا برمی‎خاست تا به طرف تریبون برود، اشراف زاده ا‎ی بلند شد و گفت : « آقای لینکلن، هر چند شما بر حسب تصادف پست ریاست جمهوری این کشور را اشغال کرده‎اید، اما فراموش نکنید که همیشه به همراه پدرتان به منزل ما می‎آمدید تا کفش‎های خانواده‎ ما را تعمیر کنید و در این جا خیلی از سناتورها کفش‎هایی به پا دارند که پدر شما آن‎ها را ساخته است. بنابراین، هیچ گاه اصل خود را از یاد نبرید». این مرد فکر می‎کرد با این کار او را تحقیر می‎کند؛ اما انسان‎های عالیقدر فراتر از تحقیرند. آبراهام لینکلن گفت :

« من از شما سپاسگزارم که درست پیش از ارائه اولین خطابه‎ام به مجلس سنا، مرا به یاد پدرم انداختید. پدرم چنان طینت زیبایی داشت، چنان هنرمند خلاقی بود که هیچ کس قادر نبود کفش‎هایی به این زیبایی بدوزد. من خوب می‎دانم که هر کاری هم انجام دهم، هرگز نمی‎توانم آن قدر که او آفرینش‎گر بزرگی بود، رئیس جمهور بزرگی باشم. من نمی‎توانم از او پیشی بگیرم. در ضمن، می‎خواهم به همه‎ شما اشراف زادگان خاطر نشان سازم، اگر کفش‎های ساخت دست پدرم پاهایتان را آزار می‎دهد، من هم این هنر را زیر دست او آموخته‎ام. البته من کفاش قابلی نیستم، اما حداقل می‎توانم کفش‎هایتان را تعمیر کنم. کافی است به من اطلاع بدهید تا خودم شخصاً به منزلتان بیایم ».

سکوتی سنگین بر فضای مجلس حکمفرما شد.

نامه به معلم پسرش

به پسرم درس بدهید
او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند،
اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد.
به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود.
به او بیاموزید، که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست.
می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد.

به او بیاموزیدکه از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید.
اگر می توانید، به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید.
به او بگویید تعمق کند، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود. به گل های درون باغچه و به زنبورها که در هوا پرواز می کنند، دقیق شود.
به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد.
به پسرم یاد بدهید با ملایم ها، ملایم و با گردن کشان، گردن کش باشد.
به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه برخلاف او حرف بزنند.
به پسرم یاد بدهید که همه حرف ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند.
ارزش های زندگی را به پسرم آموزش دهید. اگر می توانید به پسرم یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند.
به او بیاموزید که از اشک ریختن خجالت نکشد.
به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند، اما قیمت گذاری برای دل بی معناست.
به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد.
در کار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید، اما از او یک نازپرورده نسازید. بگذارید که او شجاع باشد، به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد.

توقع زیادی است اما ببینید که چه می توانید بکنید، پسرم کودک کم سال بسیار خوبی است.

 

 

 

 

جان ویلکس بوث،قاتل آبراهام لینکلن

« جان ویلکس بوث John Wilkes Booth » قصد ربودن رئیس جمهور را داشت تا در عوض آزادیش، خواهان آزاد کردن زندانیهای هم پیمانها شود. اما در 11 آوریل 1865 لینکلن در خارج از کاخ سفید سخنرانی ایراد کرد و از دادن حق و حقوق سیاهان دفاع کرد. این امر خشم بوت را، که در جمع مستمعین حضور داشت برانگیخت و در نتیجه نقشه اش را برای ربودن لینکلن تغییر داد و تصمیم گرفت او را ترور کند.
با به پایان رسیدن جنگ، لینکلن و گرانت مدام با یکدیگر دیدار و ملاقات داشتند. هر دو با هم برای بازسازی برنامه ریزی می کردند و برای همگان مشخص بود که آنها احترام زیادی برای یکدیگر قائل بودند.

در آخرین دیدارشان در 14 آوریل 1865، لینکلن،گرانت را برای دیداری در بعد ازظهر آن روز دعوت کرد اما گرانت دعوت را نپذیرفت. و در نهایت نامزد و خواهر ناتنی اش قبول کردند بروند. جان بوت که بازیگری مشهور و جاسوس همپیمانان در مریلند بود خبردار شد که قرار است رئیس جمهور و همسرش و گرانت به تئاتر بروند. بوت که در نقشه ی اولیه اش برای ربودن لینکلن ناکام شده بود، همدستانش را خبر کرد و اعلام کرد که قصد کشتن لینکلن را دارد. دیگران نیز موظف شدند معاون وزیر، اندرو جانسون و وزیر کشور، ویلیام سوارد را به قتل برسانند.

لینکلن بدون محافظ اصلی اش، وارد هیل لمون، در نمایش " پسر عموی آمریکائیمان" در تئاتر فورد شرکت کرد. در همان حالی که تنها محافظ او مشغول قدم زدن بود. و لینکلن در جای خود در اتاقکی در بالکن نشسته بود، بوت وارد شد و در پشت اتاقک خود را مخفی کرد و منتظر خنده دار ترین صحنه تئاتر ماند به این امید که صدای خنده مانع شنیده شدن صدای شلیک گلوله شود. بر روی صحنه شخصیتی به نام سرود اندری (هری هاک)بازی می کرد همینکه صدای خنده حاضرین بلند شد بوت وارد اتاقک رئیس جمهورشد و گلوله ای بر سر او شلیک کرد. گلوله از کنار گوش چپ لینکلن وارد شد و در پشت کره چشم راستش قرار گرفت. هنری رابتن برای لحظه ای با بوث دست به یقه شد، اما بوث با ضربه چاقو خود را رها کرد. سپس بوث فریاد زد:
« این دست فدای ستمکاران» و فرار کرد. 12 روز دنبال قاتل فراری گشتند، ماموران فدرال به رهبری وزیر جنگ، ادوین استانتون، در جستجوی او بودند تا اینکه بالاخره او را در طویله ای در ویرجینیا مورد اصابت گلوله قرار دادند، او اندکی بعد مرد. از دیگر همدستان بوث نیز تنها یک نفر تقریباً موفق به ترور هدفش شد:

لویس پول به سودارد، وزیر جنگ حمله کرد و او را به شدت مجروح نمود.

 

دکتر چارلز میل، جراح ارتش، به سرعت زخم لینکلن را ارزیابی کرد و آن را مهلک و کشنده تشخیص داد. رئیس جمهور از داخل تاتر به خیابان آوردند و او به مدت 9 ساعت در خیابان در حالت کما بود. متخصصان بسیاری بر بالین او آمدند، از جمله ژنرال جوزف بارتر، جراح ارتش آمریکا. او لینکلن را معاینه کرد و تشخیص داد که در چند جا جمجمه آسیب دهده و گلوله در 6 اینچی داخل مغز جای گرفته. لینکلن دیگر به هوش نیامد و در ساعت 7:22 بعد از ظهر رسماً مرگ او را اعلام کردند. در مورد گفته های استانتون پس از مرگ لینکلن، تاریخ نویسان اختلاف نظر دارند. همه توافق دارند که او سخنش را با این عبارت شروع کرد که "هم اکنون لینکلن به .... پیوست. اینکه واژه جا افتاده تاریخ بوده یا فرشتگان معلوم نیست.

 

 

 

پس از ترور

در موزه پزشکی ارتش که هم اکنون موزه ملی پزشکی و سلامت نامیده می شود، برخی از وسائل مربوط به ترور نگهداری می شود. هم اکنون در موزه گلوله هایی از اسلحه ی درینگر شلیک شده اند، تکه هایی از جمجمه لینکلن و لباس جراح که به خون لینکلن آغشته است در معرض نمایش گذاشته شده.

طی مراسمی جنازه آبراهام لینکلن را با قطار به ایالت ایلینویز بردند و ملت در سوگ مردی نشستند که در نگاه عده ای ناجی ایالات متحده بود. کاپرهد ها که وی را یک یاغی بی قانون می دانستند با مرگش به شادی و سرور پرداختند. وی در قبرستان اوک ریج در اسپرینگفیلدز ایلینویز دفن شد و در سال 1874 یک بنای 177 فوتی(54 متری) به همراه انبوهی از مجسمه های برنزی در اطراف مقبره اش ساخته شد. در سال 1901 رابرت تاد لینکلن برای جلوگیری از دزدیده شدن بقایای جسد پدرش مقبره آبراهام را نبش قبر کرد و وی را مجدداً در زیر سیمانی به ضخامت چندین فوت دفن کرد.

 

 

آشنایی با قطعات الکترونیکی انیمیشن

آشنایی با قطعات الکترونیکی,قطعات الکترونیکی, سریال,دیود, بازی جدید با لینک مستقیم , آهنگ,,ترانزیستور,مقاومت, انیمیشن,دانلود رایگان فیلم

آشنایی با قطعات الکترونیکی انیمیشن

مقاومت های 0.25W (بیست و پنج صدم واتی) با مقادیر 220R (دویست و بیست اهمی)، 1K (یک کیلو اهمی) و 10K (ده کیلو اهمی) را در دروس آینده استفاده کنید. مقاومت ها دارای دو پایه بوده و پایه های آن با هم فرق نمی کند. پایه ها را به اندازه ای ببرید که مرتب در مدار جا داده شوند و قبل از وارد کردن آنها را خم کنید. فهرست مقاومت یک جفت موقعیت را برای هر مقاومت مشخص می کند. به مقدار مقاومت که در هر مکان قرار می گیرد توجه کنید.

مقاومت های 0.25W (بیست و پنج صدم واتی) با مقادیر 220R (دویست و بیست اهمی)، 1K (یک کیلو اهمی) و 10K (ده کیلو اهمی) را در دروس آینده استفاده کنید. مقاومت ها دارای دو پایه بوده و پایه های آن با هم فرق نمی کند. پایه ها را به اندازه ای ببرید که مرتب در مدار جا داده شوند و قبل از وارد کردن آنها را خم کنید. فهرست مقاومت یک جفت موقعیت را برای هر مقاومت مشخص می کند. به مقدار مقاومت که در هر مکان قرار می گیرد توجه کنید.

 

 

این نوع مقاومت ها با عنوان پتانسیومتر یا تریمر نیز شناخته می شوند. مقدار مقاومت به وسیله چرخاندن شاخص تغییر می کند. مقاومت متغیر 5 کیلو اهمی برای بردبوردی با سوراخ 2.5 میلیمتر مناسب است. این نوع از مقاومت دارای سه پایه می باشد: یک پایه وسط (لغزنده) و یک پایه در هر طرف. این پایه ها باید به شکل خاصی در سوراخ های بردبورد قرار گیرند، نماد قطعه و اعداد روی پایه ها نحوه قرار گرفتن در مدار را نشان می دهد.

 

 

آشنایی با قطعات الکترونیکی,قطعات الکترونیکی, سریال,دیود, بازی جدید با لینک مستقیم , آهنگ,,ترانزیستور,مقاومت, انیمیشن,دانلود رایگان فیلم,

 

مقاومت نوری (LDR) یک قطعه دو پایه ای است. البته این پایه ها فرقی با هم ندارند. مقاومت آن بسته به مقدار نور تابیده روی آن تغییر می کند. مقاومت آن در تاریکی زیاد و در روشنایی کم می شود. نوعی که در طول آزمایش ها از آن استفاده می کنیم NORP_12 است.

 

 

 

این قطعه سه پایه دارد و جریان را تقویت یا قطع و وصل می کند. از ترانزیستور NPN به شماره BC108،BC441 یا مشابه آن استفاده کنید. به کمک شکل روی قطعه و زائده روی بدنه ترانزیستور، شما می توانید پایه های آن را تشخیص دهید. پایه های ترانزیستور عبارتند از: کلکتور (C)، بیس (B) و امیتر (E). آنها را باید به شکل خاصی در مدار قرار دهید و این موضوع در شکل مدار ذکر شده است.

 

آشنایی با قطعات الکترونیکی,قطعات الکترونیکی, سریال,دیود, بازی جدید با لینک مستقیم , آهنگ,,ترانزیستور,مقاومت, انیمیشن,دانلود رایگان فیلم,

 

از کلیدSPST (معمولاً باز"no ") که برای بردبورد مناسب است استفاده کنید. این کلیدها معمولاً دو یا چهار پایه دارند. بررسی کنید در هنگام فشار دادن کلید کدام پایه آن وصل می شود. در نمونه ای که در شکل مقابل می بینید، دو جفت از پایه ها وصل شده اند.

 

 آشنایی با قطعات الکترونیکی,قطعات الکترونیکی, سریال,دیود, بازی جدید با لینک مستقیم , آهنگ,,ترانزیستور,مقاومت, انیمیشن,دانلود رایگان فیلم,

کلید های دو ردیفه (دیپ سوئیچ) همانند آی سی ها در بردبورد قرار می گیرند. یک کلید "تک قطبی تبدیل دو ردیفه" دارای دکمه کشویی است و 4 پایه دارد. یک کلید " 4قطبی تبدیل دو ردیفه" دارای 16 پایه (در دو ردیف) است. تصویر روبرو موقعیت چهار پایه کناری را نشان می دهد.

 

آشنایی با قطعات الکترونیکی,قطعات الکترونیکی, سریال,دیود, بازی جدید با لینک مستقیم , آهنگ,,ترانزیستور,مقاومت, انیمیشن,دانلود رایگان فیلم,

دیود نورانی (LED) دو پایه (آند و کاتد) دارد که بایستی به شکل خاص در مدار قرار گیرد. معمولاً کاتد کوتاه تر است، این موضوع را روی قطعه بررسی کنید. نماد LED یک پیکان (فلش) به سمت کاتد دارد.LED در رنگ های متنوع عرضه می شود.

 

آشنایی با قطعات الکترونیکی,قطعات الکترونیکی, سریال,دیود, بازی جدید با لینک مستقیم , آهنگ,,ترانزیستور,مقاومت, انیمیشن,دانلود رایگان فیلم,

 

در دروس آینده شما از دو نوع آی سی استفاده می کنید، نام یکی از آنها TL071 می باشد. البته شما از آی سی های منطقی CMOS (که 8، 14، 16، 24 پایه دارند) نیز استفاده می کنید. این پایه ها در ردیفهای طرفین شکاف میانی وارد می شوند. شکل روبرو موقعیت چهار پایه کناری را نشان می دهد. مطمئن شوید طرف شکاف دار آیسی، در سمت چپ قرار گیرد.

آشنایی با قطعات الکترونیکی,قطعات الکترونیکی, سریال,دیود, بازی جدید با لینک مستقیم , آهنگ,,ترانزیستور,مقاومت, انیمیشن,دانلود رایگان فیلم,