بیوگرافی,فوتبال,عکس,عادل فردوسی پور,Adel Ferdosipour,به روز,برنامه نود,خانم,زندگی شخصی,دانلود رایگان فیلم, آهنگ,بیوگرافی و عکس های عادل فردوسی پور,گالری,زندگینامه,کامل,جدید,زن,آلبوم,برنامه 90, انیمیشن,,حقایقی درباره عادل فردوسی پور که نمی دانید,خصوصی,همسر, بازی جدید با لینک مستقیم , سریال,آرشیو
بیوگرافی و عکس های عادل فردوسی پور انیمیشن
سوتیهای عادلبهتر است کمی هم در مورد اشتباهات عادل فردوسیپور در کار گزارش بدانیم؛ چیزی که به قول خودش «سوتی» نام دارد؛ «سوتی زیاد دارم. بهترینش هم این بود که توی برنامه، حدود ۲ساعت تموم با آقای حاجرضایی بودیم و من موقع خداحافظی گفتم خب من از آقای نصیرزاده که ۲ساعت با ما همراه بودن تشکر میکنم. اصلا اون شب، هنگ کرده بودم».با این حال، شاید این مشکل اساسی فردوسیپور نباشد. بیشتر، از تندصحبتکردن عادل شاکی هستند تا اشتباهاتش. او هنوز هم با وجود اینکه بهتر از گذشته صحبت میکند اما گاهی اوقات کنترل از دستش خارج میشود؛ «از بچگی اینطور بودم. خیلی هم تمرین کردم و بازم دارم تمرین میکنم که اینطور نباشم ولی در کل، خیلی تند صحبت میکنم».البته او هیچگاه هیچ تکنیک خاصی را برای گزارشکردن نیاموخته است؛ «هنوز خیلی چیزهاست که باید یاد بگیرم، چون هیچ دوره خاصی ندیدهایم و همه هنرمون چیزهای ذاتی و بیشتر خلاقانه است. هیچ وقت به طور اصولی بهمون یاد داده نشده که باید چیکار کنیم و هیچ کلاس خاصی زیر نظر مربیهای داخلی و خارجی برامون نذاشتن».او حتی میتواند آرزو کند که در بازیهای ملی روی سکوی تماشاگران بود؛ «... و مثل آنها بالا و پایین بپرم».انتقاد نمیشودهمیشه حسرت انتقاد کردن گزارشگران خارجی را میخورد: «این قدر که گزارشگران خارجی بهراحتی از بازیکنان انتقاد میکنن که ما نمیتونیم بکنیم. سه سال پیش تو بازی منچستر - رئال وقتی گری نویل دوکارته شد، گزارشگر بازی گفت من مطمئنم خیلی از طرفداران منچستر خوشحال شدن که گری نویل دواخطاره شد. اگر شما چنین چیزی رو در مورد بازیکن x پرسپولیس یا استقلال بگویی، پدرت رو درمییارن؛ حتی اگه بدترین بازیکن زمین باشه».او بارها چوب همین مساله را خورده است. ۲فصل پیش علی پروین حسابی از خجالت عادل فردوسیپور درآمد و مسلما او تا مدتی سوژه داغ شعارهای تماشاگران در ورزشگاه کارگران بود. امیر قلعه نویی هم کم، آهن داغ انتقاد را روی تن او نگذاشته و حالا و در آخرین مورد، خداداد عزیزی - مرد همیشه شاکی فوتبال - پس از کسب نتیجه ناخوشایند ابومسلم برابر مس کرمان، چنان از این گزارشگر تلویزیونی انتقاد کرد که گویی او در تمامی بدبختیهای ابومسلم نقش دارد.با این حال، کمتر دیده میشود که او در برنامه تلویزیونی۹۰ یا حتی گزارشهایش مصحلتاندیشی پیشه کند: «خودم سعی میکنم هر چیزی به ذهنم میرسه بگم و تا جایی که نترسم میگم. بعضیها بهشون برمیخوره. بعضیها چیزهای دیگری می گن و البته خودسانسوری هم هست».
کیک تولد 40 سالگی عادل فردوسی پور - 10 مهر 93
عادل فردوسیپور (زاده ۱۰ مهر ۱۳۵۳ در تهران) روزنامهنگار، مترجم، مدرس دانشگاه، تهیهکننده، مجری تلویزیونی و گزارشگر فوتبال اهل ایران است. وی اصالتا اهل شهر رفسنجان در استان کرمان است. او دارای مدرک کارشناسی ارشد مهندسی صنایع از دانشگاه صنعتی شریف است.
او پایهگذار، تهیهکننده و مجری برنامهٔ ۹۰ که از شبکه ۳ سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش میشود نیز هست. در سال ۲۰۰۹، هفتهنامۀ نیوزویک او را در فهرست پرقدرتترین افراد در ایران در ردۀ نوزدهم جای داد. مجله ورلد ساکر به او لقب «جان ماتسن ایران» دادهاست.
لیلا حاتمی کنار عادل فردوسی پور در المپیک هنگام تماشای تنیس
«رامبد جوان، عادل فردوسی پور - اسپند ماه 92 - برنامه سال تحویل «گوشه دل تهرون
کشیدن لپ عادل فردوسیپور در میان هوادارانش !!
فردوسی پور در اتوموبیل شخصی خود
فردوسی پور در کلاس درس دانشگاه صنعتی شریف
عادل فردوسی پور و مزدک میرزایی در زمین فوتبال
فردوسی پور اکنون یکی از مهم ترین و محبوبترین و با نفوذترین چهرههای کشورش است، آن هم در شرایطی که این سرزمین همیشه برای موفقیت جوانها و کم سن و سالها کمتر امکانی فراهم کرده است.موقعیت فردوسی پور تا جایی پیش رفت که مجله معتبر نیوزویک نام او را در فهرست 20 چهره ی مهم و تاثیرگذار ایران قرار داد؛ فهرستی که 17 نام بالای جدولش از سران سیاسی مذهبی و اجرایی کشور بودند و فردوسی پور و مهران مدیری تنها نمایندگان دنیای رسانه ها و سرگرمی و نمایش. مجری و تهیه کننده برنامه "نود" که بی تردید پرمخاطب ترین برنامه زنده تخصصی تاریخ تلویزیون است، حالا پیش از چهل سالگی تمام مدارج و مراحل موفقیت و محبوبیت را گذرانده و با هوشمندی و شناخت از جامعه و رسانه و فرهنگ عمومی کشورش از رسانه ها و مصاحبه و در صدر اخبار شدن پرهیز کرده و به همین دلیل از حاشیه های بی شمار اطرافش به سلامت عبور کرده است. با این حال دانستن در مورد او برای مخاطبان یک علاقه و نیاز دائمی است که نباید بی پاسخ بماند. این نوشته به بهانه 37 سالگی محبوب ترین مجری تلویزیون از نگاه مردم نگاهی دارد به زندگی شخصی عادل از دریچه ای متفاوت:
عادل فردوسی پور 11 مهر ماه سال 53 در محله ای واقع در غرب تهران چشم به جهان گشود. در خانوادهای که پدرش مهندس برق بود و یک خواهر و یک برادر داشت. فضای خانه مسلما فضای فوتبالی نبود و او به دلیل علاقهاش به فوتبال، بچه سر به راه خانه محسوب نمیشد. دبستان را در مدرسه ذوقی، راهنمایی را در مدرسه طالقانی و دبیرستان را... البرز.
بچه درسخوانی بود؛ آنقدر درسخوان که با معدل بالای ۱۸ دیپلم گرفت اما فوتبال هیچوقت از سرش نیفتاد. شاید به همین خاطر هم بود که پدر با او کاری نداشت. بعد هم در دانشگاه صنعتی شریف در رشته مهندسی صنایع قبول شد و تا پایان فوق لیسانس ادامه داد...
اغلب کارهای ترجمهای را خودش انجام میدهد. زبانش آنقدر خوب بود که در دورهای در دانشگاه تدریس میکرد و البته در کلاسهای زبان. باورتان میشود عادل فردوسیپور معلم زبانتان باشد؟ اما اگر دوست داشته باشید بدانید کلاسهای زبان عادل چگونه میگذرد، یک نفر برایتان زحمتش را کشیده: "تا حالا سر کلاسهای عادل فردوسیپور رفتید یا نه؟ خوب اگر نرفتید، هیچ اشکالی نداره و چیز خاصی رو از دست ندادید؛ به جز یک سری اطلاعات فوتبالی."
از اول جلسه که پسرا میپرسن استاد از فوتبال چه خبر و همین سوال کافیه که عادلخان شروع کنه به سخنرانی و یک مدت مدیدی پشت سر این بازیکن و اون تیم و اینا بگه و اطلاعات رو کنه. خلاصه بعد از همه این حوادث، جناب عادلخان شروع میکنن به انگلیسیصحبتکردن و درسدادن که خب صد البته طرز حرف زدنش اصلا به انگلیسی حرف زدن نمیخوره ولی جدا از اینها، آدم ذاتا مهربونیه؛ مثلا بعد از کلاس با دقت میشینه به همه سوالا جواب میده...».
خودش هم در مورد کلاسهای زبانش میگوید: «بالطبع حرفهایی پیش مییاد ولی اصولا از یک ساعت و نیم زمان کلاس فقط ده تا پانزده دقیقه!».
سال سوم دانشگاه تصمیم گرفت به علاقهمندیاش یعنی کار خبری بیشتر بپردازد. به دفتر روزنامه ابرار ورزشی رفت: «من علاقه دارم کار کنم؛ مطلب بنویسم». اردشیر لارودی سردبیر آنوقت ابرار ورزشی از او در مورد حیطه کاریاش پرسید: «ترجمه»! یک متن داد دستش و خداحافظی کرد؛ «فردا صبح اول وقت رفتم دفتر روزنامه. کارم رو تحویل دادم و بعد از چند روز کارم رو شروع کردم».
سال ۱۳۷۲ بود. او کارش را شروع کرد. اما بیشک بزرگترین علاقهمندیاش حضــــــــور در صداوسیما بود. او به قول خودش «n»دفعه تست داد و در نهایت قبول شد؛ «اوایل هم مثبت بود اما میگفتن صدات جوونه؛ پخته نیست. آخرین باری که تست دادم، اواخر سال۱۳۷۳ بود». او در تست قبول شد و کار روزنامه را رها کرد و رفت. رفت که رفت...گرچه که الان هنوز هم هر از گاهی کار مطبوعاتی را انجام می دهد...
رفت؛ هیچوقت پشت سرش رو هم نگاه نکرد. یکی از دوستانش در روزنامه ابرار ورزشی، هنوز هم ناامید نشده و هرازچندگاهی با شماره همراه او تماس میگیرد.
اتفاق جدیدی نمیافتد، منتهی او دیگر تلفنهای روزنامه ابرار را جواب نمیدهد. کسی نمیداند چه بین او و روزنامهای که فعالیتش را در آن آغاز کرد گذشت اما او حالا دیگر جواب نمیدهد.
عادل فردوسیپور اما هیچوقت نمیتواند «۹۰» را دوست نداشته باشد؛ برنامهای که از ذهن او متولد شد و تا آنجا پیش رفت که کمتر علاقهمندی در فوتبال وجود دارد که ترجیح دهد دوشنبه شب را در خواب باشد تا جلوی صفحه تلویزیون. او از برنامهاش لذت میبرد؛ شاید بیش از گزارشکردن یک بازی؛ «آره! ترسناکبودنش هم جالبه. همین که یک چیزی بگیم که دعوا بشه، یک چالشی ایجاد میکنه که جالبه. به نظرم، این یک ترس لذتبخشه».
کمی هم کمتر، به گزارشکردن روی خوش نشان میدهد: «وقتی بازیها خوب باشند، گزارش میچسبه. برای من باشگاههای انگلیس از همه لذتبخشتره. از این کارم لذتی میبرم که مطمئنم تو رشتهای که درسش رو خوندم، نمیتونستم این لذت رو ببرم».
من قرمزم یا آبی؟ او گزارشگر بیطرفی است؟ بسیاری از پرسپولیسیها میگویند او استقلالی است. استقلالیها هم بر عکس. هر کدام هم برای خودشان دلیل دارند.
اگرچه به نظر میرسد او در دورهای که در دانشگاه شریف درس میخوانده پرسپولیسی بوده و آنها که از نزدیک می شناسندش می دانند که زمانی پرسپولیسی تیری بوده است ولی امروز اصلا حاضر نیست به طرف خاصی متمایل شود؛ «واقعا اینجا فضا اینقدر باز نیست که یه گزارشگر بگه من قلبا طرفدار کدوم تیم هستم. اینجا فوتبال دوقطبی است. بگی قرمزم یا آبی، نصف مملکت با تو بد میشن. البته الان دیگه اصلا برام فرقی نمیکنه. الان واقعا بیطرفم. گزارشگر، یه ذره به یک تیم گرایش داشته باشه، تو کارش تاثیر میذاره».
اما این مورد اصلا شامل حال تیم ملی نمیشود. نمیتوان گفت که او مثل یک تماشاگر میتواند بهراحتی و به هر طریقی ابراز احساسات کند اما بیطرفی هم معنایی ندارد؛ «به هر حال در این جور موارد، حتی استرس هم ایجاد میشه. اگه بگم در مورد پیروزی یا باخت تیم ملی کشورم بیاحساس و بیطرف هستم حتما دروغ گفتهام. مسلما ما باید توی کار گزارش بیطرف باشیم ولی آن احساسی که انسان در مورد کشور خودش داره، مانع اصلی کاره».
سوتیهای عادل
بهتر است کمی هم در مورد اشتباهات عادل فردوسیپور در کار گزارش بدانیم؛ چیزی که به قول خودش «سوتی» نام دارد؛ «سوتی زیاد دارم. بهترینش هم این بود که توی برنامه، حدود ۲ساعت تموم با آقای حاجرضایی بودیم و من موقع خداحافظی گفتم خب من از آقای نصیرزاده که ۲ساعت با ما همراه بودن تشکر میکنم. اصلا اون شب، هنگ کرده بودم».
با این حال، شاید این مشکل اساسی فردوسیپور نباشد. بیشتر، از تندصحبتکردن عادل شاکی هستند تا اشتباهاتش. او هنوز هم با وجود اینکه بهتر از گذشته صحبت میکند اما گاهی اوقات کنترل از دستش خارج میشود؛ «از بچگی اینطور بودم. خیلی هم تمرین کردم و بازم دارم تمرین میکنم که اینطور نباشم ولی در کل، خیلی تند صحبت میکنم».
البته او هیچگاه هیچ تکنیک خاصی را برای گزارشکردن نیاموخته است؛ «هنوز خیلی چیزهاست که باید یاد بگیرم، چون هیچ دوره خاصی ندیدهایم و همه هنرمون چیزهای ذاتی و بیشتر خلاقانه است. هیچ وقت به طور اصولی بهمون یاد داده نشده که باید چیکار کنیم و هیچ کلاس خاصی زیر نظر مربیهای داخلی و خارجی برامون نذاشتن».
او حتی میتواند آرزو کند که در بازیهای ملی روی سکوی تماشاگران بود؛ «... و مثل آنها بالا و پایین بپرم».
انتقاد نمیشودهمیشه حسرت انتقاد کردن گزارشگران خارجی را میخورد: «این قدر که گزارشگران خارجی بهراحتی از بازیکنان انتقاد میکنن که ما نمیتونیم بکنیم. سه سال پیش تو بازی منچستر - رئال وقتی گری نویل دوکارته شد، گزارشگر بازی گفت من مطمئنم خیلی از طرفداران منچستر خوشحال شدن که گری نویل دواخطاره شد. اگر شما چنین چیزی رو در مورد بازیکن x پرسپولیس یا استقلال بگویی، پدرت رو درمییارن؛ حتی اگه بدترین بازیکن زمین باشه».
او بارها چوب همین مساله را خورده است. ۲فصل پیش علی پروین حسابی از خجالت عادل فردوسیپور درآمد و مسلما او تا مدتی سوژه داغ شعارهای تماشاگران در ورزشگاه کارگران بود. امیر قلعه نویی هم کم، آهن داغ انتقاد را روی تن او نگذاشته و حالا و در آخرین مورد، خداداد عزیزی - مرد همیشه شاکی فوتبال - پس از کسب نتیجه ناخوشایند ابومسلم برابر مس کرمان، چنان از این گزارشگر تلویزیونی انتقاد کرد که گویی او در تمامی بدبختیهای ابومسلم نقش دارد.
با این حال، کمتر دیده میشود که او در برنامه تلویزیونی۹۰ یا حتی گزارشهایش مصحلتاندیشی پیشه کند: «خودم سعی میکنم هر چیزی به ذهنم میرسه بگم و تا جایی که نترسم میگم. بعضیها بهشون برمیخوره. بعضیها چیزهای دیگری می گن و البته خودسانسوری هم هست».
فقط فوتبال
بیطرفی باعث نمیشود که او به فوتبال بیتفاوت باشد. یکی از علاقهمندیهای اصلی او در زندگی، پرداختن به فوتبال است؛ از فوتبالبازیکردن و تماشاکردن، تا مجلههای خارجی فوتبال و اینترنت؛ «میشه گفت از ۲۴ساعت، ۱۲ساعت در حال دیدن فوتبال، خواندن اخبار فوتبال و کارکردن روی فیلمهای فوتبالی هستم.
اصلا فوتبال تمام زندگی منه». همسر عادل فردوسیپور شرایط را پذیرفته: «او کاملا پذیرفته که قراره با کی زندگی کنه. من کار خودم رو میکنم و برایم خیلی جدیه. هر اتفاقی بیفته من باید فوتبالم رو ببینم. همه هم میدونن وقتی فوتبال میبینم، نباید کاری به کار من داشته باشن».
کلاسهای زبان عادل
زبان انگلیسی! علاقه عجیبی به زبان داشت. از کلاس اول دبیرستان در کلاسهای زبان نامنویسی کرد. سال آخر دبیرستان به خاطر کنکور، زبان را رها کرد اما بعدا وقتی برگشت، تا پایان کار را ادامه داد. سال سوم دانشگاه، زبان تمام شد: «کلاسهای استادیاش رو هم قبول شدم اما کارم تو تلویزیون بیشتر شده بود و تصمیم گرفتم نرم».
فیلم دیدن من
یکی از علاقهمندیهای سابقش سینما بوده. البته الان تنها علاقهمندیاش«۹۰» و فوتبال است و بس. شاید هم دیگر حوصلهاش را ندارد که به سینما برود؛ «نه دیگر! اصلا حوصلهاش رو ندارم. واقعا نمیتونم بشینم پای تلویزیون و یه فیلم رو تا آخر ببینم».
منبع : سینما ما
فردوسی پور و دانشجویانش در دانشگاه صنعتی شریف تهران در حال تدریس زبان انگلیسی
عکس قدیمی عادل فردوسی پور و جواد خیابانی
25 سالگی عادل فردوسی پور و برادرش (15 سال پیش)
عادل فردوسی پور
عکس کودکی عادل فردوسی پور
فردوسی پور و فرهاد مجیدی
گفتگو,خصوصی,کارلوس کی روش,ناگفته,پشت پرده, سریال,زندگی شخصی,مترجم, انیمیشن,تیم ملی,سرمربی,arian ghasemi,مجله زندگی ایده آل,iran national team, آهنگ,ناگفته های زندگی شخصی خصوصی کارلوس کی روش از زبان مترجمش آرین قاسمی,کی روش,,مصاحبه,ایران,carlos queiroz,فوتبال,دانلود رایگان فیلم, بازی جدید با لینک مستقیم ,محمد حسینزاده,آرین قاسمی,مصطفی رفعت
ناگفته های زندگی شخصی خصوصی کارلوس کی روش از زبان مترجمش آرین قاسمی ناگفته
آقای کیروش فرد بسیار مهربان و دلسوزی هستند، این مسئله برای تمام افرادی که با آنها در ارتباط است صدق میکند. ایشان در امور خیریه بسیار فعال هستند و من هم خیلی وارد این مسائل نمیشوم شاید خوشایندشان نباشد. قبل از بازی کره ایشان خواستند که بعد از اتمام تمرین، هماهنگ کنیم تا اتوبوسی بیاید و همراه بازیکنان به خیریه بهشت امامرضا (ع) برویم. فضای بسیار خاصی بود و به جرات میتوانم بگویم یکی از بهیادماندنیترین روزهای زندگیام را تجربه کردم. تمام بازیکنان همراه کادرفنی و برخی اعضای فدراسیون حضور داشتند. همانجا ایشان از بچهها خواستند نیت کنیم که اگر خدا خواست و به جامجهانی صعود کردیم قسمت اعظم پاداش صعود به جامجهانی را به کودکان خیریه اختصاص دهیم تا پایهگذاری شود برای ساخت یک ساختمان کاملا مجهز مخصوص کودکان آن مجموعه. هرزمان هم که فرصتی به دست میآورند شخصا به ساخت این ساختمان نظارت میکردند. مورد دیگر عید سال گذشته بود و ایشان بااینکه هنوز حقوق خودشان را دریافت نکرده بودند با این حال به تمام افرادی که به هر نحوی در تیمملی نقشی داشتند، عیدی دادند که بالغ بر 200 میلیون تومان شد. هتا به آن باغبان زحمتکش که در کمپهای تیمملی کار زمین چمن را انجام میداد عیدی دادند تا افرادی که در فدراسیون کارهای مربوط به تیمملی را انجام میدادند؛ بدون اینکه بخواهند این موضوع را رسانهای کنند. جدا از اینکه این مهربانی ایشان را نشان میداد، درک ایشان از جایگاه فرهنگ عیدی برای من بسیار جالب توجه بود. اینها مواردی از کارهای ایشان بود.
معمولا چند راه برای شناخت آدمهای معروف و محبوب وجود دارد اما هیچکدام از آنها به اندازه صحبت با افرادی که بیش از همه به زندگی شخصی و حرفهایشان نزدیک هستند، نمیتواند ابعاد تازهای از این آدمها را به نمایش بگذارد. اگر باور کنیم که دوست را باید در سفر شناخت، قطعا هیچ دوستی برای یک خارجی در کشوری بیگانه به اندازه مترجم شخصیاش قابل اعتماد نیست. ما هم برای شناختن بهتر او سراغ آرین قاسمی رفتهایم؛ کسیکه بیشترین مداومت حضور را در کنار کارلوس کی روش از ابتدای فعالیت وی در ایران تا به حال داشته و به نوعی امینترین فرد از نظر وی است.
جرقهای در ذهن یک نوجوان 12 ساله
برای توضیح چگونگی ورودم به عرصه فوتبال باید به سال 1997 و بازی تاریخی ایران و استرالیا بازگردم که برای تماشای بازی به استادیوم رفته بودم. درواقع آن زمان 12 سال داشتم و تصمیم والدینم این بود که برای زندگی راهی استرالیا شویم و من همانجا ادامه تحصیل بدهم. روز مسابقه را هرگز فراموش نمیکنم؛ لحظهای که خداداد عزیزی گل برتری ایران را زد و راهی جامجهانی شدیم تبدیل به لحظهای فراموشنشدنی در ذهن آن نوجوان 12 ساله عشق فوتبال شد. جرقه اینکه فوتبال برای من از آن حالت سرگرمی و علاقه قبلی به روندی جدیتر بدل شود همان موقع زده شد.
درسهایی برای زندگی و فوتبال
درسم را تا مقطع فوقلیسانس ادامه دادم اما فوتبال همیشه جزئی از زندگی من بود. دورههای داوری و مربیگری را در استرالیا دیدم و بعد از پایان تحصیلاتم به ایران آمدم. زمانی که رسیدم چند ماهی از حضور آقای کیروش در ایران میگذشت. برای تطبیق یکسری مدارک مربیگری و داوری به فدراسیون میرفتم و میآمدم که در همان زمان آشنایی من با ایشان شکل گرفت. دیدم فرصت بسیار خوبی است تا از تجربههای ایشان استفاده کنم. جلسه اولی که ایشان را دیدم خواستهها و دیدگاههای خود را با من در میان گذاشت و کار من با ایشان از همان زمان استارت خورد. مطمئن هستم هیچ اتفاقی در زندگی بیجهت نمیافتد و این کار هم برای من از همان دست اتفاقهاست. این همکاری در این چند سال برای من تجربه خاصی بود و این فرصت را به من داد تا چه در ورزش و چه خارج از آن با مسائلی آشنا شوم که در زندگی به دردم میخورند.
همدلی بدون شناسایی مُقصر
یکی از ویژگیهای ایشان این است که خواسته خود را بسیار شفاف و روشن بیان میکند و راحت آنچه میخواهد را به بازیکنان میگوید. در تمام مدتی که با ایشان بودم هم دیدم همه بازیکنان و کادر فنی خواستههای وی را بهدرستی رعایت میکنند. قدرت مدیریتی خوبی دارد و شک و شبههای در نوع مدیریت کامل ایشان وجود ندارد. همه بازیکنان و کادر فنی هم به خوبی وظایف خود را میشناسند اما نکته دیگر وجود یک حس همدلی و اتحاد بین اعضای تیم است که آن هم به شکل مدیریت ایشان بازمیگردد. برای مثال در این چند سال تحت هیچ شرایطی بابت هیچ اتفاقی بازیکنی را مقصر ندانسته و همیشه این را گفته که در همه اتفاقها چه خوب و چه گاهی بد همه ما با هم و یک تیم هستیم. اگرچه هر یک از ما مسئولیتهایی داریم که باید انجام دهیم اما در انتها نتیجهای که به دست آمده متعلق به کل تیم است نه یک فرد خاص. به همین علت همیشه آن ارتباط عاطفی بین او و اعضای تیم برقرار بوده. این هتا بین ایشان و تمام کادر فنی و سایر مسئولان تیم هم به چشم میخورد.
حمایت هتا هنگام باخت
آقای کیروش هیچوقت پشت هیچ کسی را خالی نکرده. برای مثال در همین بازیهای اخیر جام ملتها با همه ناداوریها شرایط بازی به گونهای پیش رفت که به پنالتی کشیده شد. احسان حاجصفی بازیکن خوب تیممان برای زدن اولین ضربه پنالتی رفت اما نتوانست گل بزند. وحید امیری هم آخرین پنالتی تیممان را گل نکرد و سرانجام باختیم. در جلسه تیم که فردای روز مسابقه برگزار شد آقای کیروش حین صحبت با بچههای تیم از این دو نفر خواست جلو بنشینند و جملهای را گفت که همیشه در ذهن من ماندگار شد. او به آنها گفت شما پنالتی را از دست ندادید بلکه تمام سعیتان را کردید تا تیم به موفقیت برسد و پیروز شود. شما نگاه کنید در چنان شرایط تلخ و اندوهباری هم نهتنها کسی را مقصر اعلام نکرد بلکه عملکرد همه بهخصوص آن دو نفر را تحسین کرد.
کی روش و مربی کره جنوبی
ماجرای مشت چند هزار دلاری
خوشحالی عجیب آقای کیروش در بازی با کره برمیگردد به حدود 8، 9روز قبل از آن بازی. سرمربی تیم ملی کره صحبت زشتی را در مورد تیم فوتبال و کشور ایران انجام داده بود، هتا علنا گفته بود دوست ندارم تیم ایران صعود کند و ترجیحم این است که ازبکها بالا بیایند. وقتی آقای کیروش این را شنید خیلی ناراحت شد و درخواست یک مصاحبه عمومی را کرد. در آنجا گفت سرمربی تیم کره دو راه بیشتر ندارد یا باید از ملت بزرگ ایران رسما عذرخواهی کند یا استعفا بدهد چون خارج از عرف صحبت کرده و این اتفاق غیر قابل قبولی در فوتبال حرفهای است. هتا از یک اصطلاح حقوقی برای متهم کردن او استفاده کرد که معادل فارسیاش «خارجی ستیزی» است. این ماجرا گذشت تا روز بازی رسید. تیم ایران بازی خوبی ارائه کرد و صعود کردیم. آن زمان مطرح شد شادی خاص ایشان در آن پیروزی خیلی شخصی و شاید به زعم شما نوعی کلکل بین دو مربی بوده اما واقعیت این بود که به عقیده من او از این موضوع خوشحال شد که تیم کره پاسخ بیاحترامی به تیم و کشور ایران را گرفت و درواقع به خاطر تعصبش به ایران شاد شد. البته آن مشت گره کرده برای ایشان هزاران دلار جریمه داشت که بهایش را پرداختند.
استقبال 88 درسدی مردم
بزرگ ترین دلیل اینکه ایشان هنوز در ایران است عشق به فوتبال و رابطهای است که با هواداران این ورزش در ایران دارد. وقتی 88درسد مردم نظرشان این است که وی عملکرد خوبی داشته دیگر لازم نیست من بخواهم از ایشان دفاع یا تعریف کنم. نگاه عموم مرم این بوده که کیروش به خاطر دلسوزیاش و انرژیای که برای تیم گذاشته و توجهی که دارد نتیجه خوبی هم گرفته است. برای همین وقتی بعد از بازیهای جام ملتها برگشتیم چند هزار نفر برای استقبال از تیم و بهخصوص او به فرودگاه آمدند.
ادای احترام ویژه کی روش به مردم ایران در برنامه نود
مثبت هتا بعد از گل مسی
وقتی در جامجهانی مقابل آرژانتین مسی آن گل را زد همه ناراحت شدند. خب البته گلی بود که یک فوقستاره از تیم فینالیست جامجهانی زده بوده. آقای کیروش اگرچه ناراحت شد چون ذاتا هم از باخت بدش میآید اما طبق تفکر همیشه خودش رفتار کرد و گفت باید سریع برای بازی بعدی آماده شویم. اینکه مراقب فرصتهای بعدی باشیم. نگاه و انرژیمان برای آینده باشد و سعی کنیم ضعفها را بهبود و عملکردهای خوب را ارتقا دهیم.
بهترین مدال تمام عمر
ایشان بعد از بازگشت از رقابتهای جام ملتهای آسیا و استقبال مردم از تیم ملی عنوان کرد: «با تمام افتخاراتی که در طول 34 سال مربیگری به دست آوردم، عشقی که مردم ایران نسبت به من نشان دادند و حمایتی که از سوی تمام هواداران ایرانی دیدم، بهترین مدال و کاپی است که در طول این دوران به دست آوردم.» این مسئله واقعا نقش مهمی در ادامه حضور ایشان در ایران داشته است. رابطهای خوب و دوطرفه همراه با عشق و علاقه بین ایشان و مردم وجود دارد. امکان نداشت هواداری در خیابان، جلوی در منزلشان یا هر جای دیگری از ایشان تقاضای عکس و امضا بکند و ایشان استقبال نکنند. همیشه برای تمام هواداران وقت میگذارند. همیشه میگویند فوتبال در خون ایرانیان وجود دارد و در فوتبال آسیا از این نظر بیشترین پتانسیل را دارد.
زندگی شخصی تا زندگی حرفهای
مطمینا اخلاق، منش و روند زندگی افراد در زندگی شخصیشان، در زندگی حرفهای آنها نیز منعکس میشود. تا آنجایی که من با ایشان آشنا هستم و دیدم، در زندگی فردی بسیار منضبط و وقتشناس هستند. بارها شده بود که در فدراسیون یا آکادمی فوتبال ساعت 8 صبح جلسه داشتیم و من یک ربع زودتر میرسیدم، میدیدم ایشان زودتر از من آنجا هستند و به من میگفتند چرا اینقدر دیر آمدی؟!
شیکپوش و علاقهمند به شنا
نظم خاصی در زندگی ایشان وجود دارد که این نظم هتا به غذا و ورزش روزانهشان نیز مربوط میشود. هر روز ورزش میکنند. شنا و دویدن از ورزشهایی هستند که بهطور مرتب انجام میدهند، هتا در اردوها و تورنمنتها. از لحاظ ظاهری نیز فردی بسیار مرتب هستند و به پاکیزگی و ظاهر خود نیز بسیار اهمیت میدهند.
دیدار کی روش، نکونام و گوچی از خیریه بهشت رضا
فرشته مهربان امور خیریه
آقای کیروش فرد بسیار مهربان و دلسوزی هستند، این مسئله برای تمام افرادی که با آنها در ارتباط است صدق میکند. ایشان در امور خیریه بسیار فعال هستند و من هم خیلی وارد این مسائل نمیشوم شاید خوشایندشان نباشد. قبل از بازی کره ایشان خواستند که بعد از اتمام تمرین، هماهنگ کنیم تا اتوبوسی بیاید و همراه بازیکنان به خیریه بهشت امامرضا (ع) برویم. فضای بسیار خاصی بود و به جرات میتوانم بگویم یکی از بهیادماندنیترین روزهای زندگیام را تجربه کردم. تمام بازیکنان همراه کادرفنی و برخی اعضای فدراسیون حضور داشتند. همانجا ایشان از بچهها خواستند نیت کنیم که اگر خدا خواست و به جامجهانی صعود کردیم قسمت اعظم پاداش صعود به جامجهانی را به کودکان خیریه اختصاص دهیم تا پایهگذاری شود برای ساخت یک ساختمان کاملا مجهز مخصوص کودکان آن مجموعه. هرزمان هم که فرصتی به دست میآورند شخصا به ساخت این ساختمان نظارت میکردند. مورد دیگر عید سال گذشته بود و ایشان بااینکه هنوز حقوق خودشان را دریافت نکرده بودند با این حال به تمام افرادی که به هر نحوی در تیمملی نقشی داشتند، عیدی دادند که بالغ بر 200 میلیون تومان شد. هتا به آن باغبان زحمتکش که در کمپهای تیمملی کار زمین چمن را انجام میداد عیدی دادند تا افرادی که در فدراسیون کارهای مربوط به تیمملی را انجام میدادند؛ بدون اینکه بخواهند این موضوع را رسانهای کنند. جدا از اینکه این مهربانی ایشان را نشان میداد، درک ایشان از جایگاه فرهنگ عیدی برای من بسیار جالب توجه بود. اینها مواردی از کارهای ایشان بود.
همه مردانِ کارلوس کیروش
آقای کیروش چند سالی که در ایران مشغول به کار بودند، کادر بسیار مجرب و فوقالعادهای را جمعآوری کردند؛ آنتونیو سیموئز که یکی از بزرگترین استورههای تاریخ فوتبال پرتغال هستند، قهرمان اروپا، باشگاه بنفیکا و. . . که نزدیک به سه سال در تیمملی دستیار ایشان بودند. آقای دنیل گاسپار، یکی از بهترین مربیان گلرهای دنیا که مربی گلرهای تیمملی را عهدهدار هستند. آقای اوسیانو کروز، کاپیتان سابق تیمملی پرتغال که دستیار ایشان هستند. کادر ایرانی ایشان آقای مارکار آقاجانیان، مربی دلسوز و متعهد که در تمام ردههای تیمملی فعالیت داشتهاند. آقای خانبان، بهترین آنالیزور ایران و. . . در کل همیشه سعی میکنند افرادی را انتخاب کنند که بهترین باشند.
کی روش در سفر های ایرانگردی
آداب و رسوم و فرهنگ ایرانی
علاقه زیادی به فرهنگ و آداب و رسوم ما و در عین حال احترام زیادی به تاریخ و تمدن ایران دارند، هتا در سفرهای خارجی که داریم و در شبکههای کشورش پرتغال همیشه به این موضوع اشاره دارد که کشور ایران کشوری با تمدنی بسیار غنی، با فرهنگی عمیق و مردمی بسیار خوب و مهربان است. از طرفی علاقه زیادی به سفر به اماکن تاریخی ایران دارد و خیلی از شهرهای ایران مثل شیراز، اصفهان و... را از نزدیک دیده است و علاقه زیادی به این کار دارد، هتا مدتی پیش از پسرش خواست که برای دیدن اماکن تاریخی ایران به کشورمان سفر کند و به یزد، شیراز و تختجمشید سفر کردند. خاطره جالبی هم از ایشان تعریف کنم، ما برای بازدید به کاخگلستان رفته بودیم که آقای کیروش درباره آینهکاری سالنهای کاخمرمر صحبت میکردند و راجعبه مکانیسم دقیق بادگیرهای آن زمان و نوع کارکردشان اطلاعات کاملی داشتند. اصولا آقای کیروش آدمی است که راجع به هرچیزی که علاقه دارد، مطالعه و تحقیق میکند.
سفیر فرهنگی ایران
نکته جالبی که درباره علاقه آقای کیروش به ایران وجود دارد این است که ایشان هرجا و در هر مصاحبهای که هتا در خارج از کشور هم انجام میدهند، از فرهنگ و تاریخ ایران صحبت میکنند و با انرژی خاصی از غنای فرهنگی ما میگویند و به نوعی ایشان یک سفیر فرهنگی برای کشورمان در جهان بودهاند.
تفریح و اوقات فراغت با فوتبال
کیروش خیلی مطالعه میکند ولی همواره زندگی او فوتبال، فوتبال و فوتبال است. بازیهای داخلی را نگاه میکند، مواقعی که در اردو نیستیم فوتبالهای اروپایی را تماشا میکند و درواقع قسمت اعظم زندگی ایشان فوتبال است.
ارتباط با نسل طلایی پرتغال
آقای کیروش هنوز هم با آن نسل طلایی فوتبال پرتغال مانند فیگو و روی کاستا در ارتباط هستند. هتا زمانیکه ما در اردوی پرتغال بودیم روی کاستا، سر تمرین تیمملی ایران آمد و خیلی صمیمانه برخورد داشت و هتا بازی ایران و بنفیکا را از نزدیک دید. درواقع کیروش هنوز هم با خیلی از شاگردانش در آن نسل فوتبال و در دیگر تیمها در ارتباط است.
آقای پرفسور فوتبال جهان
کارلوس کیروش از مقبولیت خاصی در جهان فوتبال و جوامع فوتبالی برخوردار است. قبل از جامجهانی یک ورکشاپ بود که در آنجا سرمربی تمام 32 تیم حضور داشتند و چهرههای بزرگی مانند دلبوسکه، کاپلو، کلینزمن، اسکولاری، ونگال و یوآخیملو حضور داشتند و در یک ضیافت ناهار بود که اسکولاری و دلبوسکه سراغ آقای کیروش آمدند و ایشان را در آغوش کشیدند و همگی ایشان را با لقب «پرفسور» سدا میزدند و برایم بسیار جالب بود که ایشان در جوامع فوتبالی این قدر محبوب هستند و همه دنیا احترام خاصی برای ایشان قائل هستند. هتا ایشان برنامههای مدونی را به دیگر کشورهای جهان دادهاند، مثلا ایشان برنامه توسعه فوتبال در کشور آمریکا را سالها پیش به مسوولان فوتبال این کشور ارایه کردهاند که حالا ثمرات مثبت آن نمود پیدا کرده است. خیلی از مربیها و افرادی که در فوتبال دنیا مطرح هستند و من از نزدیک آنها را دیدهام و توانستم با آنها صحبت کنم مثل یورگن کلینزمن، ونگال، مارک بوسنیچ و. . . همه معتقد بودند که مطمینا حضور فرد بزرگی مثل کیروش به فوتبال ایران کمک میکند و باعث اعتبار فوتبال ایران در سطح بینالمللی میشود.
کارلوس کیروش و همسرش آنا پاولا کیروش
ارتباط با اعضای خانواده
خب واقعا افرادی مثل آقای کیروش زندگی خانوادگی سختی دارند، به دلیل این که باید در کشورهای مختلف برای کار و پرداختن به فوتبال که به نوعی عشق آنها محسوب میشود حضور داشته باشند، آنهم به صورت بلندمدت، این موضوع باعث میشود که از خانوادهشان دور باشند و سختی زیادی را تحمل کنند ولی با این حال خانواده ایشان کاملا شغل آقای کیروش و سختیهای این کار را درک کردهاند. با این حال ایشان رابطه بسیار نزدیک و صمیمانهای با خانوادهشان دارند. هتا زمانیکه ما در اردوی پرتغال بودیم، پدر آقای کیروش که از فوتبالیستها و مربیان قدیمی پرتغال هستند، سر تمرین تیمملی آمدند و ارتباط خیلی خوبی با آقای کیروش داشتند. همسر و پسر آقای کیروش هم به ایران سفر کردهاند و خاطرات خوبی از حضور در کنار آقای کیروش در ایران داشته اند.
حساسیت و ریزبینی پرفسور
کیروش آنقدر روی مسایل مختلف تیمملی حساسیت دارد و ریزبین است که مثلا به غیر استاندارد بودن زمین چمن کمپ تیمملی هم دقت میکند و این نکات را گوشزد میکند. ایشان هتا از زمانیکه به ایران آمد، یک پلان مهم را با خود وارد ایران کرد که پیش از این در منچستر و ریال هم انجام داده بود و آن هم ساخت یک لابراتوار حرفهای و تخصصی فوتبال بود که هنوزهم ساختمان آن در کمپ تیمهای ملی نیمهکاره مانده است که این مجموعه شامل استخر تخصصی، تجهیزات ورزشی تخصصی برای فوتبالیستها و... که همه دست اندرکاران و کادرفنی و بازیکنان تمام ردههای تیمملی بتوانند در این مکان دورهم باشند و کار کنند. البته این را میدانست که عمر مربیگری خودش در ایران نخواهد رسید و از اهداف بلندمدت او بود ولی هنوزهم اصرار و پافشاری میکند که این مجموعه ساخته شود و این اتفاق بزرگی است و میراثی خواهد بود از کارلوس کیروش تا به آینده فوتبال ایران کمک کرده باشد.
احترام برای دیگر ورزشکاران ایران
نکته بسیار مهمی که درباره کارلوس کیروش وجود دارد این است که ایشان احترام خاصی برای دیگر ورزشکاران افتخارآفرین ایران قایل هستند. در ایام المپیک 2012 لندن در یک کنفرانس مطبوعاتی ایشان قبل از شروع سوالات، از جای خود بلند شدند و از همه خواستند تا به افتخار مدالآوران ایران در المپیک لندن، دست بزنند و آنها را تشویق کنند. هتا زمانیکه در برزیل بودیم و هنوز بازیهای جامجهانی شروع نشده بود، تیم ملی والیبال ایران در لیگ جهانی با تیم برزیل بازی داشت و آقای کیروش برای تماشای آن بازی همه اعضای تیم را جمع کرد و خودشان هم با انرژی خاصی بازی را دنبال میکردند و از نتایج خوب تیمملی والیبال واقعا خوشحال بودند. مجله زندگی ایده آل محمد حسینزاده، مصطفی رفعت
بن مایه : مجله زندگی ایده آل - محمد حسینزاده ، مصطفی رفعت
زندگی شخصی,عکس,محمد موسوی,عادل غلامی, بازی جدید با لینک مستقیم ,فرهاد قایمی,شهرام محمودی,همسران والیبالیست ها,iranian volleyballist,زندگی خصوصی,ناگفته هایی درباره زندگی خصوصی بچه های تیم ملی والیبال ایران +عکس,اسلوبودان کواچ,ایران,تیم ملی,سعید معروف,والیبال ایران,زنان والیبالیست ها,حسین معدنی, انیمیشن, آهنگ,دانلود رایگان فیلم,personal information about iranian volleyballist,امیر غفور, سریال,مجله ایدهآل,والیبال,
ناگفته هایی درباره زندگی خصوصی بچه های تیم ملی والیبال ایران +عکس زندگی خصوصی
بعد از باخت دوم به لهستان دنیا دور سر کواچ میچرخید. ظریف مصدوم شده بود و ساعدهای علیزاده جفت و جور نبود. اینجا بود که کواچ یاد سرباز سوم افتاد. مهدی مرندی 29 ساله را برای بازی با روسیه دعوت کرد و امیدها را که محدود به خداحافظی آبرومندانه از لیگ جهانی شده بود، دوباره جان بخشید. این پسر 172 سانتیمتری اهل قزوین است و به خاطر پدر ورزشکار جذب والیبال شد. خواهر او هم در همین رشته فعالیت میکند و استعداد والیبال در آنها ارثی است. او در زمان دبیرستان پاسور قابلی بود اما قدش برای بازی در سطح حرفهای کوتاه بود و لیبرو شد. مهمترین خصلتی که همتیمیهایش از آن یاد میکنند، «خونسردی» است؛ این خونسردی رمزی دارد که خودش اینگونه آن را نقل میکند: «حضرت زهرا (س) را مادر خود میدانم و در زمان مسابقات، با گفتن 10 بار «یا علی» آرام شوم و این یاد خداست که استرسها را از من دور میکند.»
شاید خیلی از ما آنها را نفهمیم. فکر کنیم با هیچ قاعده و قانونی اینقدر نباید قد میکشیدند و جهان را زیر شست میآوردند اما یادمان باشد بعضی آدمها وقتی کنار هم قرار میگیرند.
اگر ما دل و پنجه و ساعد آنها را نداریم اما از نعمت «همذاتپنداری» برخورداریم. این که میتوانیم نداشتههایمان را در قهرمانهایمان بیابیم؛ در پیروزیهایشان هورا بکشیم و در شکستهایشان اشک بریزیم. چقدر خوش اقبالیم که در زمان چنین قهرمانانی زندگی میکنیم و شانس آن را داریم که هر سال به اندازه آن برد تاریخی مقابل آمریکا در جام جهانی؛ اشک شوق بریزیم و شب که سرمان را روی بالش میگذاریم، یک «شِبه قهرمان» باشیم.
فردا صبحِ بعد از این خواب شیرین، وسوسهای در ماست که دوست داریم از آنها بیشتر بدانیم. این بیشتر دانستن را مهمان مجله ایدهآل باشید. این مطلب را که بیوگرافی کوچکی از قهرمانانمان است، بخوانید.
.
.
.
.
.
اسلوبودان کواچ
متاهل و دارای یک پسر
بعد از یک مربی کاریزماتیک، فیلسوف و محبوب مثل ولاسکو، حضور در تیم ایران کار آسانی نبود. نیاز به یک جاهطلبی فوقالعاده داشت. کواچ از این چالش نترسید و به ایران آمد. او یکی از بهترین والیبالیستها در زمان خودش بود. این مرد شجاع حالا خیلی بهتر از ولاسکو نتیجه گرفته و بازیکنان جوان زیادی را به تیم اضافه کرده. او در تمرینات خودش هم دست به توپ میشود. متاهل است و یک پسر هم دارد. این مرد شجاع، برای آرزوهای مردم ایران سقفها را برداشته است.
پوریا فیاضی
تهرانی تنها
پوریا فیاضی، پدیده چند سال پیش جام جهانی والیبال یکی از معدود تهرانیهای تیم ملی والیبال است. مهتا محمدی و او چند سالی است که با هم ازدواج کردهاند. مهتا محمدی هم خودش از ملی پوشان والیبال بانوان است. حاصل این زندگی «جانان» است. خیلیها حتما جانان را در برنامه ویژه عید شبکه 3 با اجرای احسان علیخانی دیدهاند. پوریا فیاضی حرف گوشکنترین و بیحاشیهترین بازیکن تیم ملی است. با اینکه کمتر بازی میکند اما هر بار که به زمین میآید با تمام توانش بازی میکند.
مهدی مرندی
بچه قزوین با نام مستعار سیامک
بعد از باخت دوم به لهستان دنیا دور سر کواچ میچرخید. ظریف مصدوم شده بود و ساعدهای علیزاده جفت و جور نبود. اینجا بود که کواچ یاد سرباز سوم افتاد. مهدی مرندی 29 ساله را برای بازی با روسیه دعوت کرد و امیدها را که محدود به خداحافظی آبرومندانه از لیگ جهانی شده بود، دوباره جان بخشید. این پسر 172 سانتیمتری اهل قزوین است و به خاطر پدر ورزشکار جذب والیبال شد. خواهر او هم در همین رشته فعالیت میکند و استعداد والیبال در آنها ارثی است. او در زمان دبیرستان پاسور قابلی بود اما قدش برای بازی در سطح حرفهای کوتاه بود و لیبرو شد. مهمترین خصلتی که همتیمیهایش از آن یاد میکنند، «خونسردی» است؛ این خونسردی رمزی دارد که خودش اینگونه آن را نقل میکند: «حضرت زهرا (س) را مادر خود میدانم و در زمان مسابقات، با گفتن 10 بار «یا علی» آرام شوم و این یاد خداست که استرسها را از من دور میکند.»
او از سال 84 به تیم ملی دعوت میشده اما تا قبل از شروع لیگ جهانی امسال فقط 12 بازی ملی انجام داده است؛ مزد این صبر و آرامش را پس از 10 سال گرفته است. راستی او نام دومی هم دارد؛ بچههای تیم ملی در تمرینات او را «سیامک» صدا میکنند.
فرهاد ظریف
دخترم ترمه و دیگر هیچ
همبازیان او عقیده دارند، میزان آمادگی فرهاد ظریف به بعد مسافت ربط پیدا میکند؛ یعنی هر قدر فرهاد به دخترش، ترمه نزدیکتر باشد، آمادهتر است و هر قدر از او دورتر باشد، آمادگیاش کم میشود. فرهاد ظریف بسیار اهل خانواده است و دوری از خانواده بسیار دلتنگش میکند. فرهاد ظریف 12 سال است که ازدواج کرده و این ازدواج کاملا سنتی بوده است. او منزلش را نزدیک به مجموعه آزادی انتخاب کرده تا ناهار را در اردوی تیم ملی نخورد و راهی خانه شود.
این مشهدی 33 ساله، والیبال را از پنجم دبستان شروع کرده است. در آن سالها به خاطر قد کوتاه، مورد تمسخر دوستان و فامیل قرار میگرفت اما قویتر از آن بود که کم بیاورد. همسرش کمربند مشکی تکواندو دارد و احتمالا او در خانه هم دریافتکننده خوبی است و اگرنه. . .
همسر او و همتیمیهایش خصلت رفتاری ویژه او را «وفاداری» میدانند. او برای خانواده و تیمش همیشه از جان و دل مایه میگذارد.
شهرام محمودی
داماد مطمین
اگر مهرشهر کرج رفته باشید، اهالی آنجا ساختمانهایی را نشانتان میدهند که بهنام محمودی، والیبالیست اسبق تیم ملی والیبال سرمایهگذار ساختن آنها بوده است. والیبال برای این خانواده بااستعداد شگون داشته است. نمی دانیم چقدر درست است اما نشان می دهد چقدر این خانواده در این شهر کوچک مورد توجه اند. آنقدر که شهرام هم قدم در راه برادر بزرگتر بگذارد و به سمت والیبال برود. این خانواده کرجی شهرام را از 9 سالگی هل دادند تا والیبالیست شود و پیشرفت کند.
او کمتر از یک سال است که ازدواج کرده و حسابی از زندگی مشترک راضی است. همتیمیها او را «مطمئن» میدانند؛ یعنی هم میشود از هر جای زمین و در هر حالی برایش توپ را انداخت تا کف زمین حریف بخواباند هم در رفاقت آدم قابل اعتمادی است. او یک گردنبند دارد که نقشه کشور ایران است؛ کشوری که 27 سال پیش در آن به دنیا آمده و برایش افتخار آفرینی میکند.
سعید معروف
جذابترین مرد این روزهای ایران
مرد جذاب و پنجه طلای والیبال ایران کسی است که این روزها بیشتر از هر چیزی در مورد او همه پیگیر آن هستند تا بدانند او مجرد است یا متاهل؟ بله؛ سعید معروف با این همه وقار و منش هنوز مجرد است. او تنظیمکننده ریتم تیم ملی ایران است و یکی از عاقلترین و با فکرترین آدمهایی است که تا به حال دیدهاید؛ مثل آدمهای 50 ساله فکر میکند با اینکه فقط 30 سال دارد.
او پرچمدار ارومیهایهای تیم ملی است و از همان نوجوانی به خاطر هوش و انعطاف پنجههایش تبدیل به پاسور تیم ملی نوجوانان شد. اما در آن زمان بازیکن ثابت تیم ملی نبود. کارخانه، مربی وقت تیم ملی والیبال نوجوانان، استدلالش این بود که این پسر فکر و غرورش بیشتر از آن است که در تیم نوجوانان بازی کند. اگر قرار باشد روزی کتابی در مورد کاپیتان معروف نوشته شود باید اسم کتاب را بگذارند«غرور و تعصب؛ به علاوه تفکر». این کتاب حتما از کتاب «غرور و تعصب» جین آستین، فروش بیشتری خواهد داشت.
مهدی مهدوی
یک پدر فوقالعاده
«واقعا دیوانه میشوم. همه تلاشم را میکنم. متنفرم از باخت، حتی با جرزنی هم باشه باید ببرم. کری خوانی باشه، یک کاری میکنم اتفاقی بیفتد.»
به خاطر این حس برتریجویی، تنفر از باخت و تلاش, او را علی دایی والیبال میدانند. پاسور دوم تیم ملی ایران برای همین است که هر بار به زمین میآید، با تمام وجود و توان بازی میکند. بازیکنان تیم ملی میگویند این اقتدار را در روابط خانوادگی هم دارد.
مهدی مهدوی یک پدر 32 ساله است. تنهایی جایی که از اقتدار و جنگندگی خبری نیست، وقتی است که با «گلبو» دخترش روبهرو میشود. او بعد از سعید معروف کاپیتان تیم ملی است؛ در شهریار به دنیا آمده و از ستارههای والیبال است که از نوجوانی در تمام ردههای ملی حضور داشته است. او با همه بازیکنان تیم ملی روابط گرمی دارد. انگار ترکیبی از خصوصیات تمام بازیکنان تیم ملی است؛ در بازی شبیه سعید معروف است؛ در دختر دوستی با ظریف همسانی دارد و در غیور بازی کردن با تمام بازیکنان همسنگ است.
فرهاد قایمی
عاشق غذاهای محلی گنبد
اگر از همه بازیکنان تیم ملی بپرسید، روحیه تیم ملی چه کسی است، با اتفاق نظر خواهند گفت؛ فرهاد قائمی. بمب روحیه تیم ملی گاهی آنقدر بازیکنان را میخنداند که تمرین تعطیل میشود؛ به خصوص با صدای کلاغی که با حنجرهاش تولید میکند. این پسر گنبدی بانمک هنوز مجرد است.
او والیبال را از چهارده سالگی شروع کرده و چپدست بودن و زرنگ بودنش، او را تا قله رسانده است. «بمب روحیه» تیم ملی این انرژی فوقالعاده را مدیون یک چیز است؛ چکدرمه. این ترکیب خوش ادویه و بامزه گنبدی، هنوز هم غذای مورد علاقه اوست. در 26 سالگی هم غذایی که بعد از یک تمرین سخت به مادر سفارش میدهد، چکدرمه است.
مجتبی میرزاجانپور
عاشقترین مرد والیبال
سال 1370 در بابل پسری به دنیا آمد که در تمام ورزشها استعداد داشت. مثل همه شمالیها، اول از همه سراغ کشتی رفت اما هر کس قد و قوارهاش را میدید، میگفت که سراغ بسکتبال یا والیبال برود. مجتبی به والیبال علاقهمندتر بود و آن را انتخاب کرد و حالا یکی از ستارههای تیم ملی والیبال است.
یک سال و سه ماه است که با نیلوفر ابراهیمی (بازیکن تیم ملی والیبال بانوان) ازدواج کرده؛ ولی بیشتر این وقت را در اردوهای تیم ملی بوده و نتوانسته خیلی به زندگی مشترک برسد اما آنقدر شیفته همسر هست که خودش را اهل کرمان بداند؛ جایی که همسرش به دنیا آمده است. آشنایی این دو به زمانی بازمیگردد که هر دو بازیکن تیم پرسپولیس بودهاند؛ جالب اینکه هر دو آنها استقلالی هستند. ویژگی مثالزدنی مجتبی میرزاجانپور «پرانرژی» بودن است. رفقایش میگویند هر امتیازی که میگیرد به اندازه همه خوشحالی میکند.
میلاد عبادی پور
مجرد، کم حرف و بچه خونه
میلاد عبادیپور استعدادش در والیبال وقتی مشخص شد که سر و کله بچهمحلها و همکلاسیها را توی بازی «گوجه» میترکاند اما حالا بسیار آرام و کم حرف است. دقت و قدر در آبشار زدن و از طرف دیگر قد بلند و چالاکی او را به سمت والیبال کشاند. انگار ارومیه مهد استعدادهای والیبال است. او در بیست و پنجم مهر سال 72، در یک عصر پاییزی زیبا، در ارومیه به دنیا آمد و همانجا بزرگ شد. این پسر 22ساله تا سال گذشته جوانترین بازیکن لیگ جهانی والیبال بود. نقل قول است که مربی تیم ملی آمریکا شبها بعد از سعید معروف کابوس این جوان ایرانی را میبیند. فعلا مجرد است و با پدر و مادر زندگی میکند. چیزی که دیگران او را با آن میشناسند «استعداد درخشان» است.
امیر غفور
شاسی بلند سواری با بوی گلاب کاشان
آبشارهای او دست دفاع را بر میگرداند. سال گذشته در مرحله نهایی لیگ جهانی کاری کرد که مربی برزیل نزدیک بود سکته کند.
این پسر کاشانی 24 ساله عاشق ماشینهای شاسی بلند است؛ هممحلیهایش شاسی بلندهای رنگارنگ او را هر روز میبینند. این علاقه مندی به شاسی بلند از زمانی سرچشمه میگیرد که مزدا 3 او پنچر شد و توی ذوقش زد. او شیطنتهای عجیبی دارد؛ از نشستن روی ریل چمدان فرودگاه بگیر تا آبتنی در هوای سرد. امیر غفور در کاشان به همراه خانوادهاش زندگی میکند و مجرد است.
عبدالرضا علیزاده
رمانتیکترین مرد والیبال
این مرد 28 ساله چند بار مینیسک پاره کرده وحتی یکبار پای او هم شکسته است. مینیسک پای چپ او بد قلقترین همراه اوست اما او در زندگی خانوادگی همراه خوبی دارد و 10 سال است که ازدواج کرده. او آنقدر همسرش را دوست دارد که هر روز با شاخه گل به خانه میرود. شکلگیری این ازدواج به یک عشق و آشنایی در دوران نوجوانی بازمیگردد؛ همسرش، خدیجه اسدی، اینطور میگوید: « ما از سالهای دور همدیگر را میشناختیم. زمانی که من 11، 12 سالم بود هممحلهای بودیم و برای همین شناختمان از هم به سالهای دور بازمیگردد. از همان زمان حس خوبی به هم داشتیم؛ که ثمره آن وقتی من 20 ساله شدم به بار نشست و با هم ازدواج کردیم.»
این مرد اهل ارومیه، دو دختر به نامهای «آتنا» و «الینا» دارد. بچههای تیم ملی نقطه ضعف او را این میدانند که زود چشم میخورد و مصدوم میشود؛ بلا دور از او باشد.
حسین معدنی
مربی آسمانی
سرآغاز همه این سر به آسمان ساییدنها و موفقیتها «دو سِتی» بود که حسین معدنی از ایتالیا گرفت. آن دو سِت، پیش این آتشبازیها چیزی نیست اما همیشه «به راه افتادن به اندازه ادامه دادن راه» اهمیت دارد. حالا میتوانیم آن دو سِت را مثل کلاف نخ پیرزن خریدار یوسف، پیش خدا ببریم و بگوییم؛ حسین را خریداریم. عجیب است که در همه این شادیها و قهقههها، باز هم غم دور و برمان میچرخد. حیف که همه چیز پیش آن بالایی کلاف نخ است؛ نمیارزد. ما و خدا میدانیم که بازگشتی تا روز موعودش در کار نیست.
مهم این است که همیشه خریدار حسین معدنی میمانیم. فرق ما با همه تیمها این است که یک مربی در آسمان داریم.
محمد موسوی
عصبانی، مجرد و بسیار باوقار
جنوبیها و دزفولیها به فوتبالدوستی معروفند اما پدر محمد موسوی که معلم ورزش و والیبالیست بود، نگذاشت استعداد و فیزیک پسرش در فوتبال تلف شود. دست او را میگرفت و وارد مسابقات جدی بزرگترها میکرد؛ محمد با همان دستهای کوچک مقابل آبشارهای بزرگترها مقاومت میکرد. هر ماه پدرش کنار چارچوب در اتاق، قدش را اندازه میگرفت و علامت میزد تا ببیند پسرش دو متر را رد میکند یا نه؟ شاید اگر آن توجه به تغذیه، ورزش و بستنیهای کشدار دزفولی با شیر میش در کودکی نبود، ایران از بهترین دفاع روی تور جهان محروم میشد.
با همه این حمایتها، هوش و بازیخوانی محمد او را به بهترین در پست خودش تبدیل کرده؛ وقتی از تمام رقبایش در دیگر تیمها قد کوتاهتری دارد. محمد موسوی هم در 27 سالگی هنوز مجرد است و چند سالی است همشهری شهرام محمودی شده. چیزی که محمد موسوی به آن معروف شده، عصبانیت است. عصبانیتی که هم جذابترش میکند و هم باعث میشود بهتر بازی کند. البته این عصبانیت در کودکی دامنگیر خواهرانش میشد و باعث میشد عروسکهایشان را پاره کند.
عادل غلامی
مغز متفکر و عاشق لواشک
با شمایل جدید و ریشهای پرپشت، شبیه سربازان ایرانی مختار در «مختارنامه» شده است. لقبی که رفقا و همتیمیهایش در باشگاه برایش در نظر گرفتهاند، «مغز متفکر» است. عقیده دارند مچهای غلامی رادار دارد؛ توپ را هر جایی از زمین حریف که بخواهد، میخواباند. عادل غلامی اهلِ آمل، یکی از قطبهای والیبال ایران است. 30 سالگی سن تکامل والیبال است و عادل غلامی در این سن بهتر از همیشه است. همسر او هم در رشته تربیتبدنی تحصیل کرده و از زندگی در کنار «مغز متفکر» راضی است. عادل غلامی معروف است به اینکه عاشق دو چیز است؛ یکی همسرش و دیگری لواشک محلی. لواشک محلی دوپینگ عادل غلامی است.
عکس های والیبالیست ها و همسرانشون در جشن قهرمانی